بازگشت

شهادت جانگداز امام حسن عسكري


روز هشتم ربيع الاول سال 260 هجري، روز درد آلودي در شهر سامراء بود خبر شهادت امام عسكري عليه السلام در عنفوان شباب همه جا را فرا گرفت.

بازارها تعطيل شدند و مردم شتابان و گريان به سوي خانه ي امام رفتند. مورخان اين روز غمبار را به روز قيامت تشبيه كرده اند، چرا؟ چون توده هاي محرومي كه مهر و محبت خود را نسبت به امام، از ترس سركوب نظام هميشه در خود نهان مي داشتند، آنروز عنان عواطف خروشان خويش را از كف دادند.

آه كه اهل بيت نبوت در راه تحكيم شالوده هاي دين و نشر ارزشهاي توحيد چه رنجها كه متحمل نشدند...

چه خونها كه از آنان نريختند و چه حرمتها كه ندريدند و حقوق و قرابت آنان را به رسول خدا رعايت نكردند...

براستي محنت اولياي خدا در طول اعصار چه بي شمار بوده و پايگاه و پاداش آنان در پيشگاه پروردگار چه بزرگ است!



[ صفحه 44]



اين امام بزرگواري كه اينك از دنياي آنان رخت بر مي بندد در حالي كه هنوز از عمر مباركش 28 سال نگذشته، با انواع محنتها دست و پنجه نرم كرد، از عهد متوكل ستمكار و فرومايه كه دشمني عليه اهل بيت رسالت را سر لوحه ي كار خويش قرار داد و مزار ابي عبدالله الحسين عليه السلام را ويران كرد تا دوران مستعين كه به خاطر كينه ورزيدن به خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله آن حضرت را نزد يكي از سر سخت ترين مردانش زنداني كرد. (اين مرد اوتاش نام داشت كه بعدا پس از ديدن پاره اي از كرامتهاي امام، به امامت آن حضرت ايمان آورد). همين خليفه، در دوران خويش نزديك بود امام را بكشد اما خداوند او را فرصت نداد و وي از خلافت بر كنار شد.

همچنين معتز در روزگار خويش مي كوشيد امام را در بند كند ليكن آن حضرت به درگاه خداوند تضرع كرد تا آنكه معتز نيز از دنيا رفت.

حتي در روزگار مهتدي امام از آزار وي در امان نبود، او مي كوشيد امام را در تنگنا قرار دهد تا آنجا كه زنداني اش كرد و قصد كشتنش را نمود. ليكن امام به يكي از اصحابش به نام ابوهاشم اطلاع داد كه:

«ابوهاشم! اين ستمگر، قصد كرده مرا امشب بكشد، اما خداوند عمر او را كوتاه گرداند. مرا فرزندي نيست و خداوند بزودي مرا فرزندي عطا خواهد فرمود». [1] .

بالاخره آنكه آن حضرت در دوره ي معتمد همواره تحت آزار و اذيت قرار داشت تا آنكه به دست وي به زندان افتاد.



[ صفحه 45]



آري امام عسكري عليه السلام بيشتر مدت رهبري خويش را در دشواري و سختي گذراند و اكنون زمان وفات آن حضرت رسيده است: آيا امام به مرگ طبيعي وفات يافت؟ يا آنكه توسط زهر به شهادت رسيد؟

زهر يكي از مشهورترين ابزارهاي ترور در نزد زمامداران آن عهد بوده و ترس آنان نسبت به وجود رهبران ديني محبوبي مثل امام آنها را وا مي داشته كه با اتخاذ اين روش ايشان را تصفيه كنند.

دليل ديگر ما بر اتخاذ اين شيوه از سوي خليفه، طرز بر خورد آنان با امام به هنگام بيماري اش مي باشد. خليفه به پنج تن از افراد مورد وثوق خويش گفته بود كه در طول مدت بيماري حضرت، همواره با او باشند. وي همچنين عده اي پزشك به خاطر آن حضرت طلبيده بود تا وي را شبانه روز همراه باشند... [2] .

علت اين امر چه بود؟ دو علت مي توان براي چنين رفتار شگفت آوري پيدا كرد:

نخست: برائت جستن از مسئوليت ترور امام در برابر توده ها بر حسب ضرب المثلي كه در ميان سياستمداران معروف است: او را بكش و زير جنازه اش گريه كن...

دوم: همه مردم و بويژه زمامداران مي دانسته اند كه ائمه اهل بيت عليهم السلام همواره از احترام بسيار توده هاي مردم بر خوردارند و شيعه بر اين باور است كه امامت در ميان آنان يكي پس از ديگري منتقل مي شود. و اينك



[ صفحه 46]



اين امام يازدهم است كه مي خواهد از دنيا رخت بر بندد. بنابراين بايد حتما او را جانشيني باشد، اما اين جانشين چه كسي است؟

خلفاي عباسي پيوسته مي كوشيدند به هنگام شهادت يكي از ائمه پي ببرند كه جانشين او كيست؟ به همين علت ائمه عليهم السلام نيز به هنگام احساس خطر بر جانشين خود او را پنهان مي كردند تا وقتي كه خطر از بين برود.

از ديگر سو احاديثي كه درباره حضرت مهدي (عج) وارد شده، از خاور تا باختر را فرا گرفته است و دانشمندان مي دانند كه مهدي دوازدهمين جانشين است و اگر بگويم كه زمامداران عباسي چيزي از اين احاديث نمي دانستند، نا معقول مي نمايد. از همين روست كه مي بينيم آنان پيوسته و با هر وسيله اي مي كوشند تا نور الهي را فرو نشانند اما هيهات...

به اين دليل است كه معتمد عباسي، به هنگام شدت گرفتن بيماري امام تدابيري استثنايي مي انديشد.

پس از آنكه امام چشم از جهان فرو مي بندد، معتمد دستور مي دهد خانه ي او را بازرسي كنند و كنيزانش را زير نظر بگيرند. او نمي دانست خداوند خود رساننده ي فرمان و كار خويش است و امام منتظر بيشتر از پنج سال است كه به دنيا آمده و از ديد جاسوسان مخفي شده است و برگزيدگان شيعه با وي بيعت كرده اند...

بدين گونه امام بواسطه ي زهر معتمد شهيد شد. [3] .



[ صفحه 47]



پس از وفات و غسل و تكفين آن حضرت، ابو عيسي بن متوكل از جانب حكومت و به نيابت از خليفه بر آن حضرت نماز گزارد و پس از فراغت از نماز، صورت امام را نمايان ساخت و آن را بويژه به هاشميها و علويها و مسئولان بلند مرتبه و قاضيان و پزشكان نشان داد و گفت: اين حسن پسر علي پسر محمد پسر رضاست كه به مرگ طبيعي، در بستر خويش مرده است و به هنگام رحلتش فلاني و فلاني از خادمان و محرمان اميرالمؤمنين و فلاني و فلاني از قاضيان و فلاني از پزشكان بر بالين او حضور داشته اند آنگاه چهره ي مبارك آن حضرت را پوشاند. [4] .

اين اقدامات براي اين بود كه مبادا پاي حكومت در قتل امام به ميان آيد، و همين امر نشانگر آن است كه حكومت از جانب مردم متهم به كشتن امام بوده است.

بدينسان امام عسكري عليه السلام رحلت كرد و از پس خويش راهي درخشان بر جاي نهاد تا نسلها از روشني آن هدايت گردند...

آن حضرت را در همان اقامتگاه شريفش در سامراء، در كنار مزار پدر بزرگوارش، به خاك سپردند كه تا امروز نيز زيارتگاه مسلمانان است.

درود خدا بر او باد روزي كه زاده شد و روزي كه به شهادت رسيد و روزي كه زنده برانگيخته خواهد شد... و درود خدا بر هواخواهان و پيروان او تا روز رستاخيز...



[ صفحه 48]




پاورقي

[1] حياة الامام العسكري، ص 254، به نقل از مهج الدعوات، ص 274.

[2] حياة الامام العسكري، ص 267 به نقل از ارشاد، شيخ مفيد، ص 383.

[3] حياة الامام العسكري، ص 267 به نقل از ارشاد ص 383.

[4] همان مأخذ، ص 268 به نقل از ارشاد همان مأخذ صفحه.