بازگشت

علم و دانش آن بزرگوار


1- «ابوحمزه نصير» خدمتگزار مي گويد بارها مشاهده مي كردم كه امام با افراد ملل مختلف از ترك و روم و فارس با لغت آنان صحبت مي كند به تعجب افتادم و با خود مي گفتم او در مدينه متولد شده است و با افراد و ملتهاي بيگانه تماس نداشته است پس اين لغتها را از كجا فراگرفته است؟

2- امام بيست روز پيش از ترور معتز خليفه ي عباسي به «ابوالقاسم اسحاق بن جعفر زبيري» نامه نوشتند و امر كردند: ملازم خانه ي خود باشد و هرگز بيرون نرود تا آنكه حادثه اي كه اوضاع روز آبستن آن است به وقوع پيوندد وقتي «معتز كشته شد در نامه ديگري مرقوم داشتند كه حادثه ي مورد نظر بوقوع پيوست [1] .



[ صفحه 13]



با اينكه دوران زيست و امامت آن بزرگوار توأم با ناملايمات و حوادث گوناگون بود باز در مدت عمر كوتاه و پر بركت خود توانست آثار ارزنده و پر بركتي از خود به يادگار گذارد كه برخي از دانشمندان در اين باره گفته اند «آن قدر علم و دانش گوناگون از آن بزرگوار نقل شده است كه كتابهائي را پر ساخته است» [2] دانشمندان بزرگ آن عصر در برابر عظمت و شخصيت علمي آن حضرت سر تعظيم فرود آورده و از منابع علم و فضيلت او بهره ها مي بردند.

3- براي مردم و براي خدا:

عده اي از «مفوضه» شخصي به نام «كامل بن ابراهيم» مدناني را به حضور امام گسيل داشتند تا با او درباره ي عقائد بحث و گفتگو نمايد كامل مي گويد وقتي وارد محضر او شدم ديدم لباسهاي لطيف سفيد و تميزي بر تن كرده است با خود گفتم: شگفتا! ولي خدا و حجت روي زمين لباسهاي



[ صفحه 14]



لطيف و نو مي پوشد و به ما دستور مي دهد كه با برادران ديني مواسات و همكاري نموده و ما را از پوشيدن چنين لباسها جلوگيري مي كند!

ديدم تا اين فكر از ذهنم خطور نمود امام با حالت تبسم به من نگاه كرد و آستينهاي خود را بالا زد از زير لباسش لباس سياه رنگ و زبر و خشن ديده شد فرمود: كامل اين لباسهاي زيرين براي خدا و آگاهي از حال مستمندان و بيچاره گان و اين لباس روئين براي مردم و حفظ ظاهر است! [3] .

4- باز هم توقف:

«كليني» از علي بن ابراهيم معروف به ابن كروي و او از محمد بن علي بن ابراهيم فرزند موسي بن جعفر نقل مي كند كه روزگار بر ما فشار آورد، مبتلا به تنگي معيشت شديم پدرم به من گفت چاره اي نيست مگر اينكه حضور ابومحمد عسگري برسيم كه در جود و بخشش معروف عصر



[ صفحه 15]



است گفتم آيا او را مي شناسي گفت هرگز او را نديده ام ولي سخاوت او را شنيده ام به قصد سامراء حركت كرديم در بين راه پدرم مي گفت اي كاش امام حسن عسگري پانصد درهم به من مي دادند كه دويست درهم آن را صرف لباس و دويست درهم آن را خرج آذوقه سالانه و يكصد درهم آن را مخارج روزانه مي نمودم و من در دل خود مي گفتم اي كاش به من سيصد درهم مي دادند كه با صد درهم آن مركب و با صد درهم آن لباس و با صد درهم ديگر مخارج روزانه ام را فراهم مي ساختم.هنگامي كه به خانه ابومحمد (ع) رسيديم غلام امام بيرون آمد و گفت علي بن ابراهيم و فرزندش وارد شوند وقتي وارد شديم و سلام عرض كرديم به پدرم فرمودند چرا تا به حال تأخير كرده اي و پيش ما نيامده اي عرض كردم خجالت مي كشيدم كه با اين حال شما را زيارت نمايم مدتي در حضور او بوديم وقتي اجازه ي مرخصي گرفتيم غلام آن حضرت بيرون آمد كيسه اي به پدرم داد و گفت اين پانصد درهم است كه دويست درهم آن براي لباس و با دويست درهم آن آذوقه



[ صفحه 16]



و با صد درهم آن مخارج خود را فراهم سازد ولي به «عراق» نرو بلكه به سوي «سورا» برو و از آن جا زني اختيار نما و به من سيصد درهم عنايت كردند وقتي به سوار رسيدم و از آن محل زني اختيار نمودم چهار هزار دينار به من رسيد با اين حال من از «واقفيه» هستم [4] ابن الكروي راوي حديث گويد:

من به او گفتم آيا دليلي روشن تر از اين مي خواهي كه تو را قانع سازد! گفت: تو راست مي گوئي ولي عادتي است كه ما آن را پيش گرفته ايم [5] .



[ صفحه 17]




پاورقي

[1] ارشاد مفيد ص 320.

[2] فقد رؤي عنه من انواع العلوم ما ملاء بطون الدفاتر اعيان الشيعه ج 4 ص 291.

[3] بحار الانوار ج 12 ص 158.

[4] واقفيه كساني بودند كه پيشوائي را در شخص امام موسي كاظم (ع) متوقف مي دانستند و كار را به جائي رسانده بودند كه او را «مهدي موعود» مي ناميدند آنان مي گفتند پيشواي هفتم نمرده است و تا ظهور كامل خود طعم مرگ را نخواهد چشيد. به همين جهت يحيي پسر خالد برمكي تا سه روز اجازه به خاك سپردن آن پيشوا را نداد تا آنان از اعتقادهاي واهي دست بردارند با اين حال آنان در عقيده «وقوف» پافشاري كردند و امروز اين اعتقاد پيرو و پابندي ندارد.

[5] بحار الانوار ج 12 ص 164 چاپ سنگي.