بازگشت

دوران طفوليت


هنوز پنجمين بهار عمر او سپري نشده بود كه اخبار ناراحت كننده و كوبنده از اهانتها و تعديات به حريم خاندان رسالت را با گوش خود مي شنيد و آثار عميق آنها در روح حساس و لطيف او نقش مي بست وي اين اخبار را از زبان مردم كوچه و بازار مي شنيد متوكل آن مرد سفاك و عاري از فضيلت و دانش و كينه دار خاندان رسالت روي موقعيت سياسي و تربيت نارواي خانوادگي از اظهار كينه و عداوت نسبت به خاندان علي (ع) خودداري نمي ورزد و به صورت آشكار و عمومي بالاي منبر خطابه به او هرزه گوئي مي كند يا مرد مقلدي را وا مي دارد كه در



[ صفحه 51]



بزمهاي عيش و نوش تقليد آن بزرگوار را محض خنده ي حضار سرمست و غفلت زده در بياورد و خليفه را بخنداند آري او مي شنيد كه قبه و ضريح سرور شهيدان و شخصيت فوق العاده محبوب خاندان علوي حضرت ابي عبدالله الحسين را ويران و با خاك يكسان مي كنند و آب بر حرم او مي بندند تا به زعم خود بكلي اسم و رسم او را فراموش و از دلها بيرون كنند از اين قبيل جنايتها فراوان مي شنيد آري او هنوز پنج ساله بود كه در مدينه اين قبيل گزارشها و اخبار ناراحت كننده را مي شنيد...

محمد بن عبدالله استاندار مدينه در ضمن نامه اي به متوكل چنين گزارش داد:

«اگر شما را به مكه و مدينه نيازي هست علي بن محمد را از اين ديار بيرون ببريد چون اكثر مردم اين مناطق را مطيع و شيفته ي اخلاق و روش خود ساخته است....» [1] .



[ صفحه 52]




پاورقي

[1] جلاء العيون مجلسي ص 569.