بازگشت

گزارشي از زندان


ابن هاشم از پدرش او هم از عيسي پسر فتح نقل مي كند: هنگامي كه امام حسن عسكري را وارد زنداني نمودند كه ما هم در آن محبوس بوديم به من فرمودند: شما شصت و پنج سال و يك ماه و دو روز عمر و زندگي نموده ايد گفتم آري چون كتابي همراه داشتم كه در پشت آن تاريخ ولادت من ثبت شده بود نگاه كردم و ديدم همانطور است كه امام مي فرمايد.

سپس فرمودند آيا فرزندي نصيب شما شده است؟ گفتم. نه. دست به دعا بلند كرد عرض نمود خدايا! به او فرزندي عنايت فرما! كه كمك و بازوي او باشد فرزند



[ صفحه 98]



كمك خوب و بازوي تواناي پدر است سپس انشاد كردند هر كسي كه بازو و مددكاري داشته باشد در روزگار تيره او را در مي يابد ذليل و ناتوان آن كسي است كه او بازو و مددكاري نداشته باشد [1] .

عرض كردم آقا و سرور من! آيا فرزندي داريد؟ فرمودند هم اكنون ندارم ولي به خدا قسم فرزندي خواهم داشت كه روي زمين را از عدل و داد پر خواهد ساخت و تمثل به اشعاري نمود كه مضمون آن اينست:

شما روزگاري را خواهيد ديد كه فرزندان قهرمان و شيرافكن در اطراف من صف كشيده اند«تميم» قبل از آنكه فرزندان او به حد رشد رسيده باشند در ميان مردم تك و تنها به سر مي برد» [2] .



[ صفحه 99]




پاورقي

[1] من كان ذا عضد يدرك ظلامته - ان الذليل الذي ليست له عضد.

[2] الفصول المهمة ابن صباغ مالكي بنا به نقل احقاق الحق ج 12 ص 468.