بازگشت

يك واقعه ي فرح انگيز در دوران امامت او


در سال 255 هجري در شب پانزدهم شعبان واقعه ي مسرت بخش و فرح انگيزي در خاندان امامت رخ داد كه عموم علاقه مندان اهل بيت را خوشحال و مسرور ساخت و آن ولادت با سعادت حضرت ولي عصر ارواحنا فداه بود نوزادي كه چشم انتظار علاقه مندان اصلاح عمومي به ديدار جمال نوراني و مقدم مبارك او دوخته شده است و در اين انتظار تنها دوستداران اهل بيت نيستند كه ثانيه شماري مي كنند بلكه اكثريت مردم جهان چنين انتظار اميدبخش را دارند تا جهان از سيطره ي ظلم و طغيان و جنايت آزاد گردد داستان ولادت آن نوزاد را چنين توصيف كرده اند:

«حكيمه خاتون دختر امام جواد كه عمه ي امام حسن عسكري بود خدمت امام مي آمد و هميشه دعا مي كرد كه خداوند فرزندي به آن حضرت عطا كند او مي گويد يك روز من به خدمت آن حضرت رسيدم و همانند عادت قبل درباره ي او دعا كردم امام فرمودند امشب كه نيمه ي ماه شعبان (255) است آن مولودي كه ما انتظار آن را داريم متولد



[ صفحه 100]



خواهد شد تو امشب افطار نزد ما باش! آن شب شب جمعه بود من گفتم آن نوزاد از كه خواهد بود؟ فرمود از نرجس همان كنيزي كه به من اهدا شده است.

حكيمه خاتون مي گويد از ميان كنيزان هيچكدام از نرجس پيش من عزيزتر نبودند من تعجب كردم و به امام حسن گفتم من در نرجس اثر حملي نمي بينم؟ امام عسكري لبخندي زد و فرمود ما گروه اوصياء در پهلوي مادران قرار مي گيريم انشاء الله اين شب نوزادي كه در نزد خدا گرامي است تا طلوع فجر متولد خواهد شد.

او مي گويد من كنار نرجس خاتون خوابيدم امام هم در آن خانه بود موقعي كه وقت نماز شب فرارسيد من براي نماز بلند شدم ولي نرجس خاتون در خواب بود اثر وضع حمل در وجود او پيدا نبود من مشغول نماز شدم موقعي كه به نماز «وتر» رسيده بودم از خاطرم گذشت شايد فجر طلوع كرده باشد، درباره ي مولود شكي از خاطرم گذشت ناگاه صداي امام را شنيدم كه مي فرمايد: عمه فجر طلوع نكرده است شك در خود راه مده من نماز را به سرعت تمام كردم پيش



[ صفحه 101]



نرجس خاتون رفتم او را حركت دادم و در بغل گرفتم نام خدا را به زبان آوردم به او گفتم آيا احساس درد مي كني؟ گفت آري و سپس حالتي شبيه خواب عارض نرجس خاتون شد كه فرزندش مهدي (ع) متولد گرديد ناگاه صدائي شنيدم كه امام مي فرمايد: عمه فرزندم را نزد من بياور! وقتي كه متوجه نوزاد شدم ديدم كه مواضع سجده را روي زمين نهاده و در حال سجده است بر بازوي راست او نوشته شده بود:

«جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا»

وقتي كه نوزاد را بغل گرفتم ديدم پاك و پاكيزه و ختنه شده است او را به جامه اي پيچاندم و به حضور پدرش بردم امام او را بغل گرفت و بر كف دست چپ خود نشانيد دست راست خود را به پشت آن نوزاد گذاشت و زبان خود را در دهان او قرار داد صدائي شنيدم كه مي گويد:

اشهد ان لا اله الله و ان محمدا رسول الله و ان عليا ولي الله.» [1] .



[ صفحه 102]




پاورقي

[1] اثبات الوصية ص 485.