بازگشت

گزارش خادم مخصوص امام


داستاني كه درباره ي نماز گزاري نماينده ي خليفه نقل گرديد بنا به روايت جمعي از مورخين شيعه مانند شيخ مفيد (ره) و: ديگران بود ولي مشهور ميان شيعه روايت ابن بابويه است كه با سند معتبر نقل مي كند؛ «ابوالاديان خدمتگزار مخصوص امام حسن عسكري (ع) تعريف مي كند كه من افتخار خدمتگزاري امام عسكري را به عهده داشتم نامه ها و پيامها و سفارشهاي آن حضرت را به دوستان و شيعيان در شهرها و آباديها مي رساندم در آن بيماري كه با آن از دنيا رخت بربست شرفياب محضر منور او شدم نامه هائي را كه مرقوم داشته بود به من دادند و دستور فرمودند: آنها



[ صفحه 114]



را به «مدائن» برسانم و فرمود اين مسافرت شما پانزده روز به طول مي انجامد و هنگامي كه به «سر من رأي) بر مي گردي با صداي شيون و آه و ناله و ضجه روبرو خواهي شد به عرض رساندم در آن صورت تكليف من و پاسخ نامه ها چگونه خواهد بود؟ فرمود: هر آنكس كه جواب نامه ها را از تو درخواست نمود، او جانشين و وصي من است عرض كردم باز لطفا به معلومات من بيفزائيد فرمود: هر آن كس كه بر من نماز بخواند او جانشين من است عرض كردم باز بيافزائيد: فرمود هر آنكس كه از محتويات هميان خبر دهد او جانشين من است مهابت و عظمت امام اجازه نداد كه ديگر سوالي نمايم.

من نامه ها را به مدائن رساندم و پاسخهاي آنها را دريافت داشتم روز پانزدهم بود كه مراجعت كردم هنگامي كه وارد شهر سامراء شدم مشاهده كردم كه شهر پر از ضجه و ناله است چشمم به جعفر برادر امام افتاد كه كنار در خانه ايستاده است و عده اي از مردم اطراف او را گرفته اند در مرگ برادر به او تسليت مي گويند و به عنوان



[ صفحه 115]



«امامت و پيشوائي» تهنيت مي دهند با خود گفتم اگر اين شخص امام و پيشواي مردم باشد تكليف امامت روشن است چون بارها با چشم خود ديده بودم كه او شراب مي خورد و در كاخهاي اعيان و اشراف و رجال مشغول قماربازي و ميگساري و تفريح و عياشي است، جلوتر رفتم به او تسليت گفتم و نزديك تر گشتم ولي چيزي در پاسخ من نگفت در اين لحظه ديدم كه «عقيد» خدمتگذار ديگر امام بيرون آمد و رو به جعفر گفتند كه جنازه آماده است مي توانيد نماز بخوانيد جعفر و عده اي كه در اطراف او بوديم وارد شديم جعفر جلوتر رفت تا نماز بخواند مي خواست تكبير بگويد ناگاه پسر بچه اي از داخل منزل بيرون آمد عباي جعفر را در هم كشيد و فرمود: عمو عقب برگرد من سزاوارترم كه بر جنازه ي پدر نماز بگزارم جعفر عقب برگشت و آن پسر بچه نماز گزارد و جنازه را كنار قبر پدرش امام هادي (ع) دفن كردند...

سپس رو به من فرمودند بصري!، پاسخهاي نامه ها را بياور با خود گفتم اين هم نشانه ي دوم تنها نكته ي ابهامي



[ صفحه 116]



كه در قضيه باقي مانده بود نشانه ي سوم بود كه در تاريكي و ابهام خود باقي مانده بود يكي از حضار سؤال كرد اين بچه كي بود؟ جعفر گفت من نه هرگز او را ديده ام و نه او را مي شناسم! من منتظر حل مشكل خود بودم و آن مشكل هم به اين ترتيب حل شد كه:

همگي نشسته بوديم ناگاه عده اي از شيعيان قم وارد شدند و سراغ امام حسن عسكري (ع) را گرفتند وقتي از جريان رحلت امام آگاه شدند بسيار متأثر و ناراحت شدند پرسيدند پس وظيفه ي ما چيست؟ و به كي بايد مراجعه كنيم عده اي جعفر را نشان دادند به او سلام گفتند و تسليت دادند سپس اظهار نمودند همراه ما نامه و اموالي هست لطفا بفرمائيد نامه ها از كيست؟ و مقدار پول چه قدر است؟ جعفر بلند شد در حالي كه لباسهاي خود را تكان مي داد از مجلس خارج شد و با خود مي گفت مردم از ما غيب هم مطالبه مي كنند در آن لحظات حساس من از طرف امام عصر (ع) اسامي نويسندگان نامه و مبلغ پولي كه در ميان هميان بود گفتم و امام (ع) افزودند كه جمعا هزار دينار اشرفي



[ صفحه 117]



است كه ده دينار آن پوچ و بي اعتبار است گفتند آن آقائي كه تو را مأمور كرده است امام و پيشواي ما هم اوست.

جعفر پس از اين اتفاق پيش خليفه رفت و گزارش قضيه را پيش معتمد برد معتمد از آن تاريخ مأمورين خود را بر منزل امام گسيل داشت تا كمال مراقبت را از آن بزرگوار به عمل آورند و خود هميشه مترصد اوضاع خاندان امام بود و جمعي از كنيزان امام عسكري (ع) را بازداشت نمود و خانواده ي قاضي شهر را مأمور رسيدگي به اوضاع آنان نمود [1] .


پاورقي

[1] جلاء العيون ص 578 بحار الانوار ج 12 ص 77.