بازگشت

زهد و عبادت


شيخ مفيد در كتاب ارشاد مي نگارد: بني عباس با صالح بن وصيف كه زندانبان حضرت امام حسن عسكري عليه السلام بود تماس گرفتند و به وي گفتند: به حضرت امام حسن عسكري از لحاظ معيشت سختگيري كن.

صالح گفت: من آن حضرت را به دو نفر كه بدترين اشخاص به شمار مي روند سپرده ام، اكنون آن دو نفر اهل نماز و روزه شده اند و بدين وسيله به مقام بزرگي رسيده اند.

صالح پس از اين گفتگوها دستور داد تا آن دو نفر را آوردند آنگاه پس از اين كه آنان را مورد عتاب قرار داد به ايشان گفت: واي بر شما! با اين شخص (يعني حضرت امام حسن عسكري عليه السلام) چگونه رفتار و مهرباني مي كنيد؟!

آنان در جواب گفتند: ما، درباره ي شخصي كه روزها را روزه و شبها را تا به صبح مشغول نماز است چه بگوئيم، او با كسي صحبت نمي كند و به جز عبادت اشتغالي ندارد، همين كه به ما نظر مي كند بدن ما دچار لرزه و رعشه مي گردد، حالي به ما دست مي دهد



[ صفحه 14]



كه مالك نفس خود نيستيم.

همين كه بني عباس اين مقاله را از آن دو نفر زندان بان شنيدند با كمال ذلت و خواري از نزد صالح بن وصيف برگشتند.

مسعودي در كتاب اثبات الوصيه مي نگارد: روايت شده در آن موقعي كه معتمد حضرت امام حسن عسكري عليه السلام را با برادر آن حضرت يعني جعفر كذاب نزد علي بن حزين زنداني كرده بود پيوسته به وسيله ي علي بن حزين از آن برگزيده ي خدا خبر مي گرفت.

علي بن حزين در جواب معتمد مي گفت: حضرت امام حسن عسكري عليه السلام روزها را روزه و شبها را مشغول عبادت خدا مي باشد، يك روز معتمد طبق معمول شرح حال حضرت عسكري را از علي بن حزين پرسيد و او نيز همان جواب را گفت و...

نيز در كتاب سابق الذكر مي نگارد: روايت شده: در آن موقعي كه حضرت امام حسن عسكري عليه السلام را نزد نحرير خادم زنداني كرده بودند او از لحاظ معيشت بر حضرت عسكري سختگيري مي كرد و آن بزرگوار را اذيت و آزار مي نمود!!

زوجه ي نحرير به شوهر خود مي گفت: اي مرد! از خدا بترس تو قدر اين شخصي كه در منزلت جاي گزين شده نمي داني، آنگاه درباره ي عبادت و جلالت شأن حضرت عسكري عليه السلام شرح و بسطي داد و گفت: من مي ترسم كه تو به علت اين بدرفتاري هائي كه نسبت به اين مرد خدا مي كني دچار عاقبت و آينده ي خطرناكي شوي!!

نحرير گوشي به اين پند و اندرزها نداد و گفت: به خدا



[ صفحه 15]



قسم كه من وي را نزد شيران و درندگان خواهم انداخت!!

آنگاه پس از آن كه نحرير از خليفه كسب اجازه كرد و مجاز شد حضرت امام حسن عسكري عليه السلام را نزد شيران افكند، شك و ترديدي نداشت كه شيران حتما آن حضرت را خواهند خورد.

پس از اين كه آن امام مظلوم را نزد شيران افكندند در آن مكان نظري كردند تا ببينند شيران با آن برگزيده ي خدا چه عملي انجام مي دهند؟! همين كه نگاه مي كردند مي ديدند حضرت عسكري مشغول نماز است و شيران بدون كوچكترين اذيتي در اطراف آن بزرگوار اجتماع نموده اند!! وقتي با اين منظره مواجه شدند دستور دادند تا آن برگزيده ي خدا را از نزد شيران بيرون آورند و به منزلش برسانند!!

علامه ي مجلسي در جلد پنجاهم بحار از كتاب غيبت شيخ طوسي از محمد بن احمد انصاري روايت مي كند كه گفت: گروهي از مفوضه و مقصره كامل بن ابراهيم مدني را نزد حضرت امام حسن عسكري عليه السلام فرستادند.

كامل مي گويد: من با خودم گفتم: من از امام عسكري پرسش مي كنم: آيا غير از كسي كه مثل من نسبت بدين معرفت داشته باشد و هم عقيده ي من باشد داخل بهشت خواهد شد؟

همين كه به حضور حضرت امام حسن عسكري مشرف شدم ديدم آن بزرگوار لباس هاي سفيد و بسيار عالي پوشيده است با خود گفتم: اين آقا كه ولي و حجت خدا است لباسهاي بسيار نيكو مي پوشد و به ما دستور مي دهد كه با برادران ديني خود مواسات



[ صفحه 16]



نمائيم و از پوشيدن اين گونه لباس خودداري كنيم؟!

ناگاه ديدم آن برگزيده ي خدا لبخندي زد و آستينها را بالا زد و ساق دست خود را برهنه كرد وقتي من نگاه كردم ديدم آن حضرت لباس بسيار خشن و زبري در زير لباسهاي خود پوشيده است.

آن گاه حضرت عسكري عليه السلام فرمود: به خدا قسم اين لباس زبر و خشن را براي خدا و اين لباس نيكو را براي شما پوشيده ام.