بازگشت

اخلاق و رفتار


مسعودي در كتاب اثبات الوصيه مي نگارد: در آن موقعي كه حضرت امام حسن عسكري عليه السلام با جعفر كذاب در زندان معتمد عباسي به سر مي بردند (معتمد پس از اين كه اكثر اوقات از حال حضرت عسكري جويا مي شد) يك وقت به زندانبان گفت: الساعه به حضور امام حسن عسكري مي روي و سلام مرا مي رساني و به آن حضرت مي گوئي: به سوي منزل خويش برگردد.

راوي مي گويد: من نزد در زندان آمدم، حمار زين كرده اي را ديدم، وقتي خدمت امام حسن عسكري عليه السلام رفتم ديدم آن بزرگوار نشسته و كفش و عبا و دستار (يعني عمامه يا شال) خود را پوشيده. همين كه آن حضرت مرا ديد از جاي برخواست. من پيام معتمد را به حضرت عسكري ابلاغ نمودم.

حضرت عسكري پس از اين كه سوار شد مقداري توقف كرد من گفتم: براي چه توقف كردي؟!

فرمود: براي اين كه جعفر كذاب هم از زندان خارج شود

من گفتم: معتمد به من دستور داده كه فقط تو را آزاد كنم



[ صفحه 26]



فرمود: در نزد معتمد مي روي و از قول من مي گوئي: من و جعفر كذاب از يك خانه خارج شده ايم، اگر من برگردم و جعفر با من نباشد عيبي دارد كه بر تو مخفي و پوشيده نيست.

زندانبان رفت و برگشت و گفت: معتمد مي گويد: من جعفر را براي آن جنايتي كه در حق شما كرده بود و آن سخناني كه درباره ي شما مي گويد زنداني كرده ام. جعفر هم براي شفاعت حضرت امام حسن عسكري عليه السلام آزاد شد و با امام عسكري به خانه ي آن بزرگوار آمد.

نگارنده گويد: يكي از صفات خداي توانا عفو و بخشش است چون چهارده معصوم عليهم السلام كه اول آنان حضرت محمد و آخر ايشان حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف است خلفاي خداي رؤف به شمار مي روند داراي حداكثر صفت عفو و كظم غيظ مي باشند.

بنابراين هر فردي كه خويشتن را از شيعيان چهارده معصوم عليهم السلام بداند لازم است كه داراي صفت عفو و كظم غيظ باشد تا به امامان و پيشوايان خود اقتداء كرده باشد و از شفاعت آنان برخوردار گردد.

در كتاب احتجاج طبرسي از حضرت امام حسن عسكري عليه السلام روايت مي كند كه فرمود: شأن كسي كه به حقوق برادران ديني خود عارف و راجع به اداء حقوق آنان كوشا باشد نزد خداي عليم از ديگران بزرگتر خواهد بود.

كسي كه در دار دنيا برادران ديني خويش تواضع و فروتني نمايد نزد خدا از صديقين و شيعيان حضرت علي بن ابيطالب



[ صفحه 27]



عليه السلام به شمار خواهد رفت.

يك وقت پدر و پسري كه هر دو مؤمن بودند به حضور حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام مشرف شدند، حضرت امير عليه السلام به اخترام آنان از جاي برخواست، ايشان را در صدر مجلس جاي داد و خود آن بزرگوار در مقابل آنان نشست.

پس از آن كه فرمود: تا طعام آوردند و آن حضرت با ايشان مشغول صرف غذا شد. بعد از اين كه از صرف غذا فراغت يافتند قنبر طشت و ابريق و حوله آورد تا دستهاي خود را بشويند و با آن حوله خشك كنند.

قنبر تصميم گرفت كه به دست پدر آن جوان آب بريزد ولي حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام برخواست و ابريق را از دست قنبر گرفت كه آب به دست آن مرد مؤمن بريزد.

آن مرد خود را به خاك انداخت و گفت: يا اميرالمؤمنين! خدا مي بيند كه شما آب به دست من مي ريزيد (و من از خدا خجالت مي كشم كه آب به دستم بريزيد!!).

حضرت امير عليه السلام فرمود: بنشين و دست خود را بشوي كه خدا ببيند برادر مؤمن تو براي تو خدمت مي كند تا خداي رؤف بدين جهت ده برابر عدد اهل دنيا در بهشت به من اجر كرامت فرمايد!!

پس از اين كه آن مرد نشست حضرت علي بن ابيطالب (ع) به او فرمود: تو را به آن حق بزرگي كه من به گردن تو دارم قسم مي دهم اكنون كه من آب مي ريزم دست خود را به نحوي بشوي كه فرض كني قنبر آب مي ريزد.



[ صفحه 28]



آن مرد با كمال آرامش دست خويشتن را شستشو داد.

موقعي كه آن مرد از شستن دست خود فراغت يافت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام ابريق را به دست فرزند خود محمد بن حنفيه داد و به او فرمود: اگر پسر اين مرد به تنهائي مهمان ما شده بود من خودم دست او را مي شستم ولي خدا روا ندارد با پدر و پسري كه در يك مكان باشند علي السويه رفتار كرد، من كه پدر تو هستم آب به دست پدر اين جوان ريخته ام تو كه پسر من هستي بايد آب به دست پسر او بريزي!!

حضرت امام حسن عسكري عليه السلام پس از نقل اين قضيه فرمود: كسي از شيعيان حضرت امير به شمار مي رود كه تابع دستورات آن حضرت باشد.