بازگشت

اولين مسلمان


حسنيه گفت: اي ابراهيم! مناظره ي ما به قدري طولاني شد كه مي ترسم موجب ملالت و خستگي خليفه گردد. اگر اجازه باشد من از تو پرسشي نمايم؟

ابراهيم گفت: اي حسنيه! من سه مسئله ي ديگر از تو پرسش مي كنم، چنان چه مرا مجاب نمائي من محكوم خواهم شد.

حسنيه گفت: هر چه مي خواهي بپرس!!

1 - ابراهيم از شنيدن اين سخن بسيار متغير و ناراحت شد و گفت: چه كسي بعد از پيامبر خدا خليفه و جانشين آن حضرت بود؟

حسنيه: آن كسي كه در اسلام آوردن سبقت گرفت.

ابراهيم: چه كسي در اسلام آوردن سبقت گرفت؟

حسنيه: آن كسي كه داماد و ابن عم و برادر پيامبر اسلام بود.

ابراهيم چون هارون را از اين جواب حسنيه منقلب و ناراحت ديد جرئتي پيدا كرد و به حسنيه گفت: به چه دليل



[ صفحه 118]



مي گوئي: علي در اسلام آوردن سبقت گرفت؟ بلكه من مي گويم: ابوبكر اول كسي بود كه اسلام آورد، زيرا موقعي كه پيامبر اسلام مردم را به دين خدا دعوت كرد ابوبكر چهل ساله ولي علي بن ابيطالب كودكي بود. ايمان و كفر كودك (براي اين كه بالغ و مكلف نشده) اعتباري ندارد.

حسنيه: اگر من ثابت كنم كه ايمان و كفر كودك اعتبار دارد و كودك هم مستوجب ثواب و عقاب خواهد بود تو به امامت و وصايت حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام اقرار مي نمائي؟

ابراهيم: آري، چنان چه اين مدعا را از روي دليل و برهان ثابت كني من هم اقرار خواهم كرد.

حسنيه: تو درباره ي آيه ي (73 - سوره ي مباركه ي: كهف) چه مي گوئي كه خداي عليم راجع به حضرت خضر و موسي مي فرمايد: خضر و موسي روانه شدند تا اين كه به كودكي برخوردند و خضر آن كودك را كشت و موسي به حضر اعتراض كرد و گفت: چرا اين كودك پاك و بي گناه را كشتي؟ حقا كه كار قبيحي انجام دادي!!

آنگاه خضر در جواب موسي گفت (چنان كه در آيه ي 79 همان سوره مي فرمايد) پدر و مادر اين كودك مؤمن بودند من ترسيدم (كه اگر او را نكشم) سبب طغيان و كفر آنان گردد.

اي ابراهيم! اكنون بگو: بدانم آيا آن كودك مستوجب كشتن بود يا نه؟ اگر بگوئي مستوجب كشتن نبود پس خضر (ع) براي اينكه او را كشت ظالم خواهد بود، در صورتي كه خضر ظالم نبود، چرا؟ زيرا خدا او را در قرآن مجيد مدح كرده است و عقل باور نمي كند كه خدا شخص ظالم را مدح نمايد، چون



[ صفحه 119]



ابراهيم جوابي نداشت، لذا حسنيه گفت: اي ابراهيم! چرا سر به زير افكنده اي؟! چرا جواب نمي گوئي؟! چرا طريق عناد و كينه ورزي را پيش گرفته اي؟!

اي ابراهيم! تو را به آن خدائي كه آفريننده ي موجودات است بگو بدانم تو اين موضوعي را كه اكنون مي گويم از محدثين شنيده اي يا نه؟ من اين موضوع را الساعه در حضور جميع علماء مي گويم.

ابراهيم گفت: بگو!

حسنيه گفت: آيا نه چنين است كه مجاهد از ابوعمران و او از ابوسعيد خدري (به ضم خاء و سكون دال) روايت مي كند كه گفت: مادر حضور پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نشسته بوديم. كه سلمان فارسي، ابوذر غفاري، مقداد بن اسود، عمار بن ياسر، حذيفه ي يماني، ابوالهيثم تيهاني، ابوالفضل و عامر بن وائله در حضور پيغمبر خدا وارد شدند، آنگاه با ناراحتي و نگراني كه داشتند گفتند: يا رسول الله! ما از بعضي از حسودان درباره ي برادر و ابن عم تو سخناني مي شنويم كه نزديك است از غصه هلاك شويم!

پيامبر خدا فرمود: مگر آنان در حق علي چه مي گويند:

گفتند: مي گويند: مگر علي براي اين كه در اسلام آوردن سبقت گرفته چه فضيلت و برتري دارد، در صورتي كه وي در آن موقع كودك بود؟!!

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: الساعه من شما را از اين غم و اندوه به نحوي نجات مي دهم كه دلهاي شما روشن گردد به حق آن خدائي كه مرا به راستي براي مردم مبعوث نموده اين



[ صفحه 120]



موضوع را - كه شايد شما هم آن را در كتاب هاي پيشينيان خوانده باشيد - خدا به من خبر داد:

موقعي كه حضرت ابراهيم خليل عليه السلام از مادر متولد شد مادرش در موقع غروب آفتاب آن حضرت را از ترس پادشاه طاغي آن زمان در كنار جوي آب نهاد. آنگاه حضرت ابراهيم عليه السلام برخواست دست بر سر و صورت خود ماليد و كلمه ي توحيد را به زبان جاري نمود، همين كه مادرش با اين منظره مواجه شد خائف و ترسان گرديد.

خداي عليم در (سوره ي انعام، آيه ي - 75) راجع به اين موضوع اشاره مي كند و مي فرمايد: همين طور ملكوت يعني عظمت آسمان ها را به حضرت ابراهيم عرضه كرديم تا يقين پيدا كند، همين كه شب او را فراگرفت و ستاره اي را ديد گفت: اين ستاره خداي من است، وقتي كه آن ستاره غروب كرد ابراهيم عليه السلام گفت: من آن چه را كه غروب كند دوست ندارم.

اي ياران من

! بدانيد كه فرعون براي اين كه موسي ابن عمران را به قتل برساند شكم زنان را مي شكافت و چنان چه حمل ايشان پسر بود او را مي كشت، موقعي كه موسي از مادر متولد شد به مادر خويش گفت: مرا در ميان صندوق بگذار و در ميان دريا بينداز! مادرش از اين سخن ترسيد و گفت: فرزند عزيزم مي ترسم غرق شوي؟ گفت: ترسان مباش كه خداي توانا مرا نگاه مي دارد و به تو برمي گرداند.

مادرش او را در ميان صندوق نهاد و در ميان دريا انداخت آن گاه آب دريا آن حضرت را به ساحل انداخت و خداي توانا



[ صفحه 121]



آن بزرگوار را به سلامت نزد مادرش برگردانيد. آيه ي (41 سوره ي مباركه ي طه) اشاره به همين موضوع است كه به مادر موسي مي فرمايد: خواهر تو نزد فرعون رفت و گفت: اگر بخواهيد شما را به شخصي راهنمائي كنم كه موسي را كفالت نمايد، اي موسي بدين وسيله تو را به مادرت برگردانيديم كه چشم وي روشن و غم و اندوهش برطرف گردد.

اي اصحاب من! بدانيد كه خداي سبحان درباره ي مادر حضرت عيسي عليه السلام كه گفت: كاش من فراموش شده بودم در (سوره ي مريم، آيه ي - 24) مي فرمايد: عيسي به مادر ندا در داد: محزون و غمگين مباش، زيرا كه خداي توانا در زير پاي تو نهري قرار داده، وقتي عيسي متولد شد و قبيله ي مردم به او گفتند: كار عجيبي كردي؟! اي خواهر هارون پدر و مادر تو كه زناكار نبودند؟ حضرت مريم به نوزاد خود يعني عيسي اشاره كرد و گفت: حقيقت مطلب را از او پرسش نمائيد، آنان گفتند: ما چگونه با كودكي كه در ميان گهواره است سخن بگوئيم؟! حضرت عيسي در جواب ايشان گفت: من بنده ي خدا هستم كه كتاب به من عطا كرده و مرا پيامبر نموده و مرا در هر كجا كه باشم مبارك قرار داده و تا موقعي كه زنده باشم درباره ي نماز و زكات به من توصيه و سفارش نموده حضرت عيسي سه روزه بود كه اين سخنان را مي فرمود.

اي اصحاب من! بدانيد كه خداي توانا من و علي بن ابيطالب را از يك نور آفريد. ما همچنان در صلب مبارك حضرت آدم بوديم و خدا را تسبيح مي نموديم تا اين كه خداي رؤف ما را



[ صفحه 122]



در صلب و رحم هاي پاك و پاكيزه منتقل كرد و تسبيح گفتن ما شنيده مي شد. نور من و علي همچنان در وجود آباء و اجدادمان ظاهر بود تا اين كه به عبدالمطلب منتقل شديم، وقتي به صلب عبدالمطلب منتقل شديم آن نور به دو قسمت شد يك قسمت آن در صلب عبدالله پدر من و قسمت ديگر در صلب ابوطالب پدر علي جاي گرفت، هر گاه پدر من و پدر علي در ميان مردم بودند نورهاي ما از ايشان مشاهده مي شد تا آن موقعي كه در رحم مادرانمان منتقل شديم.

موقعي كه علي بن ابيطالب متولد گرديد جبرئيل نازل شد و به من گفت: اي حبيب خداي! خداي رؤف سلام مي رساند و براي ولادت برادرت علي بن ابيطالب تو را تبريك و تهنيت مي گويد و مي فرمايد: اكنون وقت آن رسيده كه نبوت تو ظاهر گردد، ما تو را به وسيله ي برادر، وزير، همتا و خليفه ي تو: علي بن ابيطالب مؤيد و منصور نموده ايم، ذكر و نام تو به واسطه ي علي بلند و نسل تو به وسيله ي وي باقي خواهد ماند.

وقتي علي بن ابيطالب متولد شد مادرش وي را برداشت و بالاي دست من نهاد، من او را در دامن خود نهادم، در همين موقع بود كه انگشت خود را به گوش راست خود نهاد و به پيامبري من اقرار كرد، آنگاه به من گفت! يا رسول الله! بخوانم؟ من گفتم: بخوان!!

قسم به حق آن خدائي كه جان من در دست قدرت او است علي شروع كرد به تلاوت آن صحيفه هائي كه خدا براي حضرت آدم نازل كرده و حضرت شيث براي آنها قيام نموده بود و آنها را به نحوي از ابتداء تا انتها تلاوت كرد كه اگر شيث حاضر بود



[ صفحه 123]



تصديق مي كرد كه علي آن صحيفه ها را از او بهتر مي داند.

پس از تلاوت صحيفه ها شروع كرد به خواندن تورات موسي و آن را به نحوي تلاوت نمود كه اگر موسي مي بود اقرار مي كرد كه علي از او بهتر مي خواند.

بعد از آن زبور داود و انجيل عيسي را به نحوي قرائت نمود كه اگر ايشان مي بودند تصديق مي كردند كه علي از آنان بهتر مي خواند.

آنگاه قرآني را كه خدا بر من نازل كرده آنچنان حافظ بود كه اكنون من از حفظ دارم، در آن موقع من و علي سخناني با يكديگر گفتيم كه انبياء و اوصياء با يكديگر مي گفتند، بعد از اين جريان بود كه من علي را به مادرش فاطمه بنت اسد سپردم.

اي اصحاب من! چرا شما براي سخنان دشمنان اندوهگين مي شويد و به سخن مشركين اهميت مي دهيد؟! بدانيد كه چون من از جميع انبياء و پيامبران افضلم وصي من نيز از جميع اوصياء افضل و برتر خواهد بود.

در همين موقع بود كه سلمان فارسي و ما بقي اصحاب از جاي در حالي برخواستند كه همه خوشحال و مسرور بودند، صلوات بر پيامبر خدا و آل اطهر آن حضرت مي فرستادند و مي گفتند: ما از افراد رستگار هستيم؟

پيامبر اكرم فرمود: آري به خدا قسم كه شما رستگار هستيد بهشت را براي شما و دوزخ را براي دشمنان مولاي شما علي آفريده اند.

موقعي سخن كه حسنيه بدين جا رسيد هارون و اكثر علماء گريان



[ صفحه 124]



شدند و ابراهيم همچنان متحير بود و قدرت سخن گفتن نداشت

پس از اين گفتگوها حسنيه گفت: اي علماي زمان!اي شافعي!اي فلان و فلان! شما را به خدا قسم مي دهم كه مداهنه نكنيد و بگوئيد: آنچه را من روايت كردم صحيح است و به نظر شما رسيده يا نه؟

اكثر علماء گفتند: اي حسنيه! اين حديث از آن احاديثي نيست كه بتوان آن را انكار نمود.

حسنيه گفت: قبول داريد كه پيامبر ما بر ساير پيامبران افضل و برتر است؟ گفتند: آري.

حسنيه متوجه ابراهيم شد و گفت: تو قبول داري كه خداي عليم علي بن ابيطالب را نفس پيامبر خود مي داند يا نه، چنان كه در آيه ي (54 - سوره ي آل عمران) راجع به اين موضوع مي فرمايد: يا محمد! بگو: ما و شما فرزندان و زنان و خودمان را دعوت مي كنيم و به درگاه خدا زاري و تقاضا مي كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم.اي ابراهيم! اگر تو درباره ي اين موضوع اعتراض و اشكالي داري بگو تا در حضور همه ي اين مفسرين و محدثين جواب تو را بگويم؟

ابراهيم گفت: حاشا كه من منكر قرآن شوم.

حسنيه گفت: اكنون كه قرآن و حديث را قبول داري و اعتراف داري كه علي نفس پيامبر خدا و آن بزرگوار از همه ي انبياء افضل و برتر است پس چرا قبول نداري كه علي اولين كسي است كه اسلام آورد، او است كه از اوصياء جميع انبياء افضل و بالاتر است؟!!



[ صفحه 125]



حضرت ابراهيم جد حضرت علي و موسي و عيسي همه در موقع ولادت و مختصري بعد از آن سخن گفتند و به خدا ايمان آوردند، از طرفي هم خداي عليم به حضرت عيسي و حضرت يحيي در حالي كودكي و صباوت مقام نبوت و پيامبري عطا كرد، پس چرا تو اسلام علي را براي اين كه كودك بوده قبول نداري، در صورتي كه علي برادر پيامبر و ابن عم آن حضرت است، دين پيامبر اسلام به واسطه ي علي ترويج و برقرار شد، خداي عليم در قرآن مجيد علي را نفس پيامبر خود خطاب كرده، آياتي از قرآن كريم در شأن علي نازل شده، خداي سبحان علي را ولي خوانده، پيغمبر اكرم آن يك ضربتي را كه علي در جنگ خندق زد با عبادت جن و انس مقابل و برابر دانسته و اين موضوع از طريق شما سني ها نقل شده.

اين حديث كه اكنون مي گويم نيز از طريق و كتابهاي شما وارد شده كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: كسي كه بخواهد به علم و دانش حضرت آدم نظر كند، شخصي كه بخواهد تقواي حضرت نوح را بنگرد، هر كه بخواهد حلم حضرت ابراهيم را ببيند، كسي كه بخواهد به هيبت و عظمت حضرت موسي عليه السلام نگاه كند، شخصي كه بخواهد عبادت حضرت عيسي را ملاحظه نمايد بايد به حضرت علي بن ابيطالب نظر كند. وقتي پيامبر اسلام حضرت علي بن ابيطالب را با چندين پيامبر اولوالعزم برابر بداند و علي به گمان شما از همه ي انبياء افضل باشد و بعد از پيغمبر علي افضل از همه عالميان باشد پس چرا تو ايمان آوردن يك چنين كودكي را معتبر نمي داني و اعتراف نمي كني كه علي



[ صفحه 126]



در حال كودكي در اسلام آوردن سبقت گرفت، در حال طفوليت داراي مقام امامت شد، وصي پيامبر بود، صحف، تورات، انجيل زبور و قرآن را از حفظ داشت، جميع اهل اسلام متفقند كه علي به قدر طرفة عين براي خدا شريك قرار نداد.

ولي ابوبكر پس از آن كه مدت چهل سال بت لات و عزي را پرستش كرده بود و به حسب ظاهر مسلمان شد با وجود اين قبائح تو او را مؤمن مي داني و اعتراف به ايمان او داري.

اما به ايمان آن معصوميني كه از خاندان نبوت به شمار مي روند و خداي تعالي بر عصمت و طهارت آنان شهادت داده اعقتاد نداري زهي بغض و عداوتي كه شما با خاندان نبوت ورسالت داريد؟!