بازگشت

منازعه ي علي و عباس درباره ي ميراث پيامبر


2 - ابراهيم كه جوابي نداشت و به جز تسليم راه به جائي نمي برد گفت: از اين موضوع درگذشتيم، موضوع دوم كه مي خواهم از تو سؤال نمايم اين است: عقيده ي تو درباره ي علي و عباس كه بر سر ميراث پيامبر خدا منازعه كردند چيست، آيا نه چنين است كه هر كدام از ايشان ادعاء مي كردند: ميراث پيامبر مال من است، تا اين كه آخرالامر نزد ابوبكر رفتند و از وي خواستند تا قضاوت نمايد، موقعي كه دو خصم نزد حاكمي روند يقينا يكي از آنان بر حق و ديگري بر باطل خواهد بود؟! [1] .



[ صفحه 127]



حسنيه گفت:اي ابراهيم! قرآن مجيد جواب اين پرسش تو را داده.

ابراهيم گفت: در كجاي قرآن؟

حسنيه گفت: آنجا كه خدا در (سوره ي: ص، آيه ي - 20 تا آيه ي - 23) به پيامبر خود مي فرمايد: آيا موضوع خصم را كه از ديوار محراب بالا رفتند خبر داري، آن موقعي كه نزد حضرت داود آمدند و داود از ايشان ترسيد و آنان گفتند: ما دو نفر خصم هستيم كه يكي بر ديگري ظلم نموده. تو در ميان ما داوري كن ولي در قضاوت خود ظلم و جور منماي و ما را به راه راست هدايت كن، (خصومت ما اين است كه:) اين شخص برادر من است و داراي نود و نه (99) ميش است، ولي من فقط يك ميش دارم الي آخره.

اي ابراهيم! بدان كه آن دو نفر خصم كه بر سر گوسفند منازعه داشتند چنان كه در تفسير وارد شده يكي جبرئيل و ديگري ميكائيل بود كه قضاوت را به عهده ي حضرت داود عليه السلام نهادند اكنون بگو بدانم كدام يك از ايشان بر حق و كدامشان بر باطل بودند؟

ابراهيم گفت: جبرئيل و ميكائيل هر دو بر حق بودند و منظورشان از اين مخاصمه اين بود كه چون حضرت داود اشتباه كرده بود او را از اشتباه آگاه نمايند.

حسنيه گفت: الله اكبر!! پس علي و عباس هم هر دو بر حق بودند و منظورشان از اين قضاوت اين بود كه ابوبكر را از اشتباهي



[ صفحه 128]



كه داشت آگاه نمايند.

عباس مي گفت: ميراث پيامبر خدا براي اين كه من عموي آن بزرگوارم به من مي رسد.

علي بن ابيطالب مي گفت: ميراث رسول خدا مال من است زيرا من پسر عم و برادر و وصي پيامبر خدا هستم، نور چشم پيامبر خدا يعني فاطمه ي زهراء در خانه ي من است، حسنين كه دو بزرگ جوانان بهشتند فرزندان منند، من به حكم آيه ي: انفسنا و انفسكم نفس پيامبر خدايم.

همين كه ابوبكر اين سخنان را از علي بن ابيطالب شنيد گفت: آري، من از پيغمبر خدا شنيدم فرمود: علي وصي و وارث و ادا كننده ي دين و قرض من است.

وقتي عباس اين سخنان و اقرار را از ابوبكر شنيد گفت:اي ابوبكر! تو كه اين گونه سخنان را از پيامبر خدا درباره ي علي ابن ابيطالب شنيده اي پس چرا غصب خلافت و حق وي را ضايع كردي؟!!

موقعي كه ابوبكر با اعتراض عباس مواجه شد و دريافت كه ايشان براي احتجاج آمده اند ولي جريان ميراث را بهانه قرار داده اند گفت: شما براي خصومت نزد من آمده ايد (يا براي محاجه و احتجاج؟!) اين بگفت و از ايشان اعراض نمود و از مجلس برخواست.


پاورقي

[1] منظور ابراهيم از اين پرسش اين بود كه اگر حسنيه بگويد: عباس بر باطل بود هارون كه از بني عباس به شمار مي رفت در غضب شود و حسنيه را به قتل برساند و چنان چه حسنيه بگويد: علي عليه السلام بر باطل بود مدعا و دين خود را باطل و لغو خواهد كرد - مؤلف.