بازگشت

پس از امام


حضرت مهدي عليه السلام نه تنها بعنوان يگانه ميراثدار و ادامه دهنده ي راه پدر بزرگوارش امام حسن عسكري عليه السلام، بلكه به عنوان آخرين امام



[ صفحه 84]



و حجت الهي و وارث تمام انبياء و اولياء و باقيمانده ي خدا در زمين، از چنان مقام و موقعيتي برخوردار است كه در اثبات امامت و ولايتش، به ذكر معجزه و كرامتي نياز نيست. جان همه ي خلايق با او آشناست و كتابهاي همه ي پيامبران با ياد او زينت يافته است.

هيچ امامي رخت از دنيا نكشيد، مگر آنكه از او سخن به ميان آورد. و هيچ مصلحي پاي به دنيا نگذاشت مگر آنكه انتظار او را دستمايه ي اصلاح اجتماع خويش قرار داد.

خداوند چون بندگانش را آزمود و لياقت حضور او را در آنان نيافت، به پرده ي غيبتش پوشاند و تا ديگر باره به آزموني لياقت خود را به اثبات نرسانند ظهورش را نصيب آنان نخواهد ساخت.

اوست كه اراده ي خدا را در امامت و وراثت مستضعفان زمين، جامه ي عمل مي پوشاند و وعده ي او را در غلبه يافتن اسلام بر همه ي آيين هاي زمان تحقق مي بخشد.

او كسي است كه عيساي مسيح با نفس روح بخش و نگاه شفاآفرينش، امامت او را گردن مي نهد و پشت سر او به عبادت پروردگار مي ايستد.

او معجزه ي همه ي پيامبران را با خود دارد، و در زمان ظهورش پيروان همه ي اديان را به اطاعت خويش مي خواند.

بنابراين اگر سخن از كرامت او به ميان مي آيد شرح تاريخ است، نگارش واقعه اي است كه براي مردمي در آن دوران آغازين غيبت، موضوعيت داشته و براي قانع كردن ناآگاهاني كه در شناخت امام خويش به كرامت و اعجاز و غيبگويي او محتاج بودند، اتفاق مي افتاده است.



[ صفحه 85]



با اين توضيح به بيان روايتي از «ابوالأديان» مي پردازيم كه مدتها خدمتگزار امام حسن عسكري عليه السلام بود و نامه هاي محرمانه ي آن گرامي را به شهرهاي مختلف مي رساند. او مي گويد:

در ايامي كه امام حسن عسكري عليه السلام در بستر بيماري - كه به شهادتش منجر شد - به سر مي برد، بر او وارد شدم. چند نامه نوشت و فرمود: «اين نامه ها را به مدائن برسان. تو پانزده روز در سفر خواهي بود و زماني كه در روز پانزدهم به سامراء باز مي گردي در خانه ي من صداي گريه و عزاداري مي شنوي و مرا بر تخت غسالخانه مي يابي.»

گفتم: مولاي من خدا آن روز را نياورد - اگر چنين شد به چه كسي بايد مراجعه كنيم؟ - امام بعد از شما كيست؟

فرمود: «هر كس جواب اين نامه ها را از تو درخواست كرد. اوست كه جانشين و امام پس از من است.»

عرض كردم: نشانه اي ديگر بفرما.

فرمود: «هر كس بر جنازه ي من نماز بخواند، اوست كه امام پس از من خواهد بود.»

عرض كردم: نشان ديگري بيفزا.

فرمود: «هر كس از آنچه در «هميان» است خبر داد، اوست كه قائم و جانشين پس از من است.»

ابهت و هيبت آن حضرت مرا باز داشت از اينكه بپرسم «هميان» چيست و در آن چه چيزي است؟ نامه ها را برداشته و بسوي مدائن حركت كردم و جواب آنها را گرفته همانطور كه ايشان فرموده بود پس از پانزده روز وارد سامراء شدم. ناگهان صداي شيون از منزل مولايم



[ صفحه 86]



شنيدم و جعفر بن علي برادر امام حسن عسكري عليه السلام را بر در خانه مشاهده كردم كه شيعيان پيرامونش بودند و به او عرض تسليت مي كردند و آغاز امامت او را تبريك مي گفتند.

پيش خود گفتم: اگر اين امام است پس بايد شرايط و احوال امامت دگرگون شده باشد؛ چون او را از قبل به شرابخواري و قماربازي و نواختن طنبور مي شناختم. پس پيش رفتم و تسليت و تبريك گفتم ولي او هيچ سؤالي از من نكرد.

سپس «عقيد» خارج شد و گفت: اي آقاي من! برادرت كفن شده برخيز و بر او نماز بخوان. جعفر به همراه شيعياني كه گردش بودند وارد منزل شدند.

در داخل منزل بدن كفن پوش شده ي حسن بن علي عليهماالسلام را مشاهده كردم. جعفر بن علي جلو رفت تا بر بدن برادر نماز بخواند، اما قبل از گفتن تكبيرة الاحرام كودكي گندمگون با موهايي مجعد و دندانهايي گشاده، از حجره اي بيرون آمد و عباي جعفر را گرفته و فرمود: «عمو! عقب برو كه من براي نماز بر پدرم سزاوارترم.»

جعفر با چهره اي در هم كشيده عقب رفت و كودك پيش آمده بر جنازه نماز خواند و او را در كنار قبر پدر بزرگوارش، امام هادي عليه السلام مدفون ساخت.

سپس رو به من كرد و فرمود: «اي بصري! جواب نامه هايي را كه به همراه داري به من بده.» آنها را به او دادم و در دل گفتم: اين دو نشانه! فقط نشانه ي آخرين يعني «هميان» باقي مانده.



[ صفحه 87]



سپس بسوي جعفر برگشتم در حاليكه از ناراحتي نفس هاي عميق مي كشيد.

«حاجز وشاء» به خاطر اينكه حجت را بر جعفر تمام كند به او گفت:

آقاي من! اين كودك كه بود؟

گفت: به خدا سوگند او را هرگز نديده و نمي شناسم.

در حاليكه نشسته بوديم، گروهي از قم به مجلس وارد شدند و درباره ي حسن بن علي عليهماالسلام پرسيدند و چون خبر رحلت او را شنيدند پرسيدند: پس امام پس از او كيست؟ مردم بسوي جعفر بن علي اشاره كردند؛ آنان بر او سلام نموده و به او تسليت و تبريك گفتند. و اظهار داشتند كه تعدادي نامه و قدري پول با ما هست. بايد بگويي اين نامه ها از كيست و مقدار پول چقدر است؟

جعفر برخاست و در حاليكه لباسش را مي تكاند گفت: اينها از ما مي خواهند كه علم غيب داشته باشيم!!

در اين هنگام خادم امام زمان عليه السلام از حجره خارج شد و گفت: نامه هايي كه با شماست از فلاني و فلاني است و نام صاحبان نامه را گفت و افزود در «هميان» هزار دينار است كه نقش ده دينار آن زايل شده است. قمي ها نامه ها و پولها را به او دادند و گفتند: همان كسي كه تو را به اين امور خبر داد و بسوي ما فرستاد، امام ماست. [1] .

قابل ذكر است كه جعفر بن علي كه در اين جريان به عنوان مدعي



[ صفحه 88]



دروغين امامت مطرح است همان جعفر كذاب است كه به خاطر آلودگي هاي مختلفي كه داشت راه انحراف پيمود و علي رغم همه ي مهرباني هاي امام حسن عسكري عليه السلام، بارها سبب مشكلات فراوان گشت و پس از شهادت او نيز طريق خيانت پيمود و به دربار معتمد رفته او را بر اسرار خانه ي برادر و وجود فرزندي به نام «محمد بن الحسن عليهماالسلام» آگاه ساخت و سبب دستگيري جاريه ي امام حسن عليه السلام و برخي ياران او گشت.

از همه شرم آورتر آنكه به نزد وزير معتمد رفته و گفت: مقام پدر و برادرم را براي من قرار ده و من در عوض ساليانه بيست هزار دينار به تو مي پردازم وزير او را راند و به او گفت: اي احمق! سلطان، شمشير و تازيانه اش را به خدمت گرفت تا كساني را كه پدر و برادرت را امام مي دانستند، از اين عقيده بازدارد و نتوانست. و برايش ميسر نشد كه آنان را از اين اعتقاد منصرف گرداند و نيز بسيار كوشيد تا پدر و برادرت را از آن مقام امامت باز دارد و برايش ميسر نگشت.

پس تو اگر پيش پيروان پدر و برادرت امام مي بودي، ديگر به سلطان و غير سلطان نياز نداشتي تا مقام و مواجب آنان را برايت ترتيب دهد. و اگر اين منزلت را نزد آنان نداري به چنين راهي به آن نخواهي رسيد. [2] .



[ صفحه 89]




پاورقي

[1] كمال الدين، جلد 1، صفحه ي 150 - 152.

[2] مدرك پيشين - و همان مدرك، صفحه ي 125.