بازگشت

امام عسكري بيدارگر « كندي » فيلسوف و اخترشناس معروف


امام عسكري عليه السلام در جمله اي درخشنده، ژرف و جالب مي فرمايد: «و لولا محمد صلي الله عليه وآله والاوصياء من بعده لكنتم حياري كالبهائم لا تعرفون فرضا من الفرائض و هل يدخل قرية الا من بابها» [1] .

«اگر محمد صلي الله عليه وآله و اوصياي بعد از او نبودند، شما [اي جهان بشريت] مانند چهارپايان حيران و سرگردان بوديد، هيچ وظيفه اي از وظائف را نمي دانستيد، و آيا مي توان وارد شهري جز از در ورودي آن [محمد صلي الله عليه وآله و آل او عليهم السلام] گرديد؟ ! .

يعني اگر پيامبر و جانشينان راستين او عليهم السلام نباشند، هيچ ارزش و معرفتي نتيجه مطلوب نخواهد داد و هيچ كرداري ثمره شايسته نخواهد بخشيد. سخن امام درباره همه آحاد بشر، صادق است و فرقي ميان دانشمند، دانش پژوه و عامي وجود ندارد.

امام عسكري عليه السلام در اين زمينه با ايجاد شبهه در معلومات كندي توانست يك اختلال بزرگ در اندوخته هاي ذهني و شبكه فكري او به وجود آورد و او را از هلاك و سقوط نجات بخشد. ما پيش از آن كه به معرفي كندي بپردازيم نخست اشتباه اين اخترشناس و فيلسوف بزرگ را مي نگاريم:

ابن شهرآشوب، اين محدث و تاريخ نگار نامي مي نويسد:

«اسحاق كندي » فيلسوف اسلام و عراق كتابي به نام «تناقضهاي قرآن » ! به نگارش آورد وي مدتي در منزل نشست، گوشه نشيني اختيار كرد و خود را به نوشتن آن مشغول داشت. روزي برخي از شاگردان او خدمت حضرت امام حسن عسكري عليه السلام شرفياب شدند. هنگامي كه چشم حضرت به او افتاد فرمود: آيا در ميان شما مردي رشيد وجود ندارد كه گفته هاي استادتان «كندي » را پاسخ گويد و او را از اين كار باز دارد؟ شاگرد گفت: ما همگي از شاگردان او هستيم، چگونه مي توانيم به اشتباه استاد در اين زمينه و يا زمينه ديگر اعتراض كنيم؟» .

امام عليه السلام فرمود: اگر مطلبي به تو تلقين و تفهيم كنم مي تواني به او برساني و براي او نقل كني؟ شاگرد گفت: آري. امام فرمود: از اينجا كه برگشتي به حضور استاد برو و با او به گرمي و محبت رفتار كن، او را كمك كن و هنگامي كه كاملا انس و آشنائي به عمل آمد، به او بگو: براي من مساله اي پيش آمده كه غير از شما كسي شايستگي پاسخ آن را ندارد و آن مساله اين است كه آيا ممكن است گوينده قرآن از گفتار خود معاني و مقاصدي غير از آن معاني كه شما اراده و حس كرده ايد، اراده كرده باشد؟ كندي در پاسخ خواهد گفت: بلي ممكن است چنين منظوري داشته باشد، زيرا كندي مردي است كه هر سخني را بشنود خوب مي فهمد، او مردي هوشمند است.

در اين هنگام به او القاء شبهه كن و بگو: چه مي داني شايد گوينده قرآن معاني و مقاصدي غير از آنچه تو مي پنداري اراده كرده باشد و سخنان شما از جايگاه و موضوع اصلي خويش بيرون باشد؟

شاگرد به حضور استاد خود كندي رفت و طبق دستور امام رفتار كرد با او به ملاطفت و مهرباني عمل نمود تا اين كه زمينه براي طرح مطلب مساعد گشت، سپس سئوال امام را به همان شيوه مطرح ساخت و گفت: آيا ممكن است گوينده اي سخني بگويد و از آن مطلبي اراده كند كه به ذهن خواننده نيايد؟ يعني مقصود گوينده چيزي باشد مغاير با آنچه در ذهن مخاطب است، كندي به دقت به سئوال شاگرد گوش داد و گفت: سئوال خود را تكرار كن. شاگرد سئوال خويش را باز گفت استاد چون اهل تعقل، تفكر و تدبر بود، مدتي در خود فرو رفت، تامل كرد و گفت: هيچ بعيد نيست، امكان دارد چيزي در ذهن گوينده سخن باشد كه به ذهن مخاطب نيايد و شنونده از ظاهر كلام گوينده چيزي بفهمد كه وي خلاف آن را اراده كرده باشد.

استاد كه مي دانست شاگرد او چنين سئوالي را نمي تواند از پيش خود مطرح كند و در حد انديشه او نيست، رو به شاگرد كرد و گفت: تو را سوگند مي دهم كه حقيقت را به من بگويي چنين سئوالي از كجا به فكر تو خطور كرد؟

شاگرد گفت: چه ايرادي دارد كه چنين سئوالي به ذهن خود من آمده باشد؟

استاد گفت: نه، تو هنوز زود است كه به چنين مسائلي رسيده باشي، به من بگو اين سئوال را از كجا ياد گرفته اي؟

شاگرد گفت: حقيقت اين است كه حضرت «ابومحمد» (امام عسكري عليه السلام) مرا بدين امر رهبري فرمود.

كندي گفت: اكنون واقع امر را گفتي، سپس افزود: چنين سخناني تنها زيبنده اين خاندان است. آنگاه با درك واقعيت و پي بردن به اشتباه خود دستور داد آتشي روشن كردند و آنچه را درباره تناقضهاي قرآن (به عقيده خود) به رشته تحرير آورده بود، سوزاند [2] .


پاورقي

[1] همان، ج 50، ص 320.

[2] همان، ج 50، ص 311، منتهي الآمال، قمي، ص 266، پنجم از مكارم اخلاق آن حضرت، سيره پيشوايان، پيشوائي، ص 628، نشر مؤسسه امام صادق، قم، 1372ش.