بازگشت

علي بن جعفر هماني


وي بنا به تعبير برخي، مردي فاضل وپسنديده واز وكلاي امام هادي و امام عسكري بود.

كسي درباره اوحديث جالبي نقل كرده كه در آن آمده است: او در زمان خلافت متوكّل به جرم ارتباط با امام هادي محبوس شد.

چون مدّت حبس او دراز گرديد يكي از اميران عبّاسي (عبد اللَّه بن خاقان) به سه هزار دينار وعده داد تا با متوكّل درباره او سخن بگويد.

چون عبداللَّه با متوكّل در باره شخصي به نام هماني صحبت كرد متوكّل گفت: عبداللَّه! اگر به تو مشكوك شوم خواهم گفت كه رافضي هستي.

و نيز افزود:اين وكيل فلاني (امام هادي) ست و من در نظر دارم او را بكشم.

چون اين خبر به هماني رسيد، نامه اي به امام هادي نگاشت و گفت: سرورم!خدا را درباره من در نظرگير.

به خدا مي ترسم كه به ترديد دچار شوم.

امام در كاغذي كوچك پاسخ او را چنين نوشت: اگر كار تو تا آنجا رسيد كه من مي دانم پس بزودي خداي را درباره ات قصد مي كنم، از خدا نجات تو را خواهم خواست.

اين ماجرا در شب جمعه روي داد.

فردا صبح متوكّل دچار تب شد و درروز دوشنبه تا آنجا حالش خراب شد كه بر او ضجه و شيون مي كشيدند.

متوكّل دستور داد، هر زنداني كه نامش را نزد او مي برند، آزاد كنند تا آنكه علي بن جعفر هماني را نيز ياد كردند.

متوكّل به عبد اللَّه بن خاقان گفت:چرا كار او را بر من عرضه نداشتي؟ عبد اللَّه گفت: هرگز نام او را تكرارنمي كنم.

متوكّل گفت: همين حالا او را آزاد كن و از وي بخواه كه مرا حلال كند.

هماني را آزاد كردند و او به فرمان امام هادي به مكّه رفت و در آنجا مجاور شد. [1] .

اختلافي ميان علي بن جعفر و شخصي به نام فارس كه در زعامت شيعه با وي به رقابت برخاسته بود، در گرفت.

يكي از شيعيان به امام عسكري در اين باب نامه اي نوشت.

امام هم در پاسخ، علي بن جعفر را تأييد فرمود.

در ضمن اين نامه آمده بود: خداوند منزلت علي بن جعفر را بزرگ گرداند و ما را بدو بهره مند سازد.

وافزود: در حوايج خويش نزد علي بن جعفر برو و از فارس بترسيد و او را درچيزي از امورتان داخل مگردانيد. [2] .

از اين توقيع پيداست كه ائمه عليهم السلام چگونه امور شيعه را از طريق وكلايشان سر و سامان مي دادند و مرجعيّت ديني را در محافل خود تحكيم مي بخشيدند.


پاورقي

[1] حياة الامام العسكري، ص 156.

[2] همان مأخذ، ص 157.