بازگشت

شمه اي از نصوص وارده بر امامت آن حضرت


1- أخبرني أبوالقاسم جعفر بن محمد عن محمد بن يعقوب عن علي بن ممد عن محمد بن أحمد النهدي عن يحيي بن يسار العنبري قال: أوصي أبوالحسن علي بن محمد الي ابنه الحسن عليهماالسلام قبل مضيه بأربعة أشهر، و أشار اليه بالأمر من بعده، و أشهدني علي ذلك و جماعة من الموالي.

2- أخبرني أبوالقاسم جعفر بن محمد عن محمد بن يعقوب عن علي بن محمد عن جعفر بن محمد الكوفي عن يسار بن أحمد البصري، عن علي بن عمر و النوفلي، قال: كنت مع أبي الحسن عليه السلام في صحن داره، فمر بنا محمد ابنه فقلت له:

جعلت فداك هذا صاحبنا بعدك؟ فقال: لا صاحبكم بعدي الحسن.

3- و بهذا الاسناد عن يسار بن أحمد عن عبدالله بن محمد الاصفهاني قال: قال لي أبوالحسن عليه السلام: صاحبكم بعدي الذي يصلي علي، قال: و لم نكن نعرف أبامحمد قبل ذلك، قال: فخرج أبومحمد بعد وفاته فصلي عليه.

4- و بهذا الاسناد عن يسار بن أحمد عن موسي بن جعفر بن وهب عن علي بن جعفر قال: كنت حاضرا أباالحسن عليه السلام لما توفي ابنه محمد، فقال للحسن: يا بني أحدث لله شكرا فقد أحدث فيك أمرا.

5- أخبرني أبوالقاسم جعفر بن محمد عن محمد بن يعقوب عن الحسين بن محمد، عن معلي بن محمد عن أحمد بن محمد بن عبد الله بن مروان الأنباري قال: كنت حاضرا عند مضي أبي جعفر محمد بن علي، فجاء أبوالحسن عليه السلام فوضع له كرسي فجلس عليه و حوله أهل بيته و أبومحمد عليه السلام ابنه قائم في ناحية، فلما فرغ من أمر أبي جعفر التفت الي أبي محمد عليه السلام فقال: يا بني أحدث لله تعالي شكرا فقد أحدث فيك أمرا.

6- أخبرني أبوالقاسم جعفر بن محمد عن محمد بن يعقوب عن علي بن محمد عن محمد بن أحمد القلانسي عن علي بن الحسين بن عمر و عن علي بن مهزيار قال: قلت لأبي الحسن عليه السلام: ان كان كون و أعوذ بالله فالي من؟ قال: عهدي الي الأكبر من ولدي يعني الحسن عليه السلام.

7- أخبرني أبوالقاسم جعفر بن محمد عن محمد بن يعقوب عن علي بن محمد الأسترابادي عن علي بن عمر و العطار قال: دخلت علي أبي الحسن عليه السلام و ابنه أبوجعفر بحياة و أنا أظن أنه هو الخلف من بعده، فقلت له: جعلت فداك من أخص من ولدك؟ فقال: لا تخصوا أحدا حتي يخرج اليكم أمري، قال: فكتبت اليه بعد: في من يكون هذا الأمر؟ قال: فكتب الي: في الأكبر من ولدي قال: وكان أبومحمد عليه السلام أكبر من أبي جعفر.

8- أخبرني أبوالقاسم عند محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيي و غيره عن سعد بن عبدالله عن جماعة من بني هاشم منهم الحسن بن الحسين الأفطس: أنهم حضروا يوم توفي محمد بن علي بن محمد دار أبي الحسن عليه السلام، و قد بسط له في صحن داره و الناس جلوس حوله، فقالوا: قدرنا أن يكون حوله من آل أبي طالب و بني العباس و قريش مائة و خمسون رجلا، سوي مواليه و سائر الناس اذ نظر الي الحسن بن علي عليهماالسلام و قد جاء مشقوق الجيب حتي قام عن يمينه و نحن لا نعرفه، فنظر اليه أبوالحسن عليه السلام بعد ساعة من قيامه، ثم قال له: يا بني أحدث لله شكرا فقد أحدث فيك أمرا، فبكي الحسن عليه السلام و استرجع فقال: ألحمدلله رب العالمين، و اياه أسأل تمام نعمه علينا، انا لله و انا اليه راجعون.

فسألنا عنه فقيل لنا: هذا الحسن بن علي ابنه، فقدرنا له في ذلك الوقت عشرين سنة و نحوها فيومئذ عرفناه و علمنا أنه قد أشار اليه بالامامة و أقامه مقامه.

9- أخبرني أبوالقاسم عن محمد بن يعقوب عن علي بن محمد عن اسحق بن محمد عن محمد بن يحيي قال: دخلت علي أبي الحسن عليه السلام بعد مضي أبي جعفر ابنه، فعزيته عنه و أبومحمد عليه السلام جالس، فبكي أبومحمد فأقبل عليه أبوالحسن عليه السلام فقال: ان الله قد جعل فيك خلفا منه فاحمد الله عزوجل.

10- أخبرني أبوالقاسم عن محمد بن يعقوب عن علي بن محمد عن اسحق بن محمد عن أبي هاشم الجعفري قال: كنت عند أبي الحسن عليه السلام بعد ما مضي ابنه أبوجعفر و اني لأفكر في نفسي أريد أن أقول: كأنهما أعني أباجعفر و أبامحمد عليه السلام في هذا الوقت كأبي الحسن موسي عليه السلام و اسمعيل ابني جعفر بن محمد عليهماالسلام، و ان قصتهما كقصتهما؟ فأقبل علي أبوالحسن عليه السلام قبل أن أنطق فقال: نعم يا أباهاشم بدا لله في أبي محمد بعد أبي جعفر ما لم يكن يعرف له، كما بدا في موسي بعد مضي اسمعيل ما كشف به عن حاله، و هو كما حدثتك نفسك و ان كره المبطلون، أبومحمد ابني الخلف من بعدي عنده علم ما يحتاج اليه و معه آلة الامامة.

11- و بهذا الاسناد عن اسحق بن محمد عن محمد بن يحيي بن رئاب، عن أبي بكر الفهفكي، قال: كتب الي أبوالحسن عليه السلام: أبومحمد ابني أصلح آل محمد غريزة، و أوثقهم حجة، و هو الأكبر من ولدي و هو الخلف، و اليه تنتهي عري الامامة و أحكامها، فما كنت سائلي عنه فاسأله عنه فعنده ما تحتاج اليه!

12- و بهذا الاسناد عن اسحق بن محمد عن شاهويه بن عبدالله قال: كتب الي أبوالحسن عليه السلام في كتاب: أردت أن تسأل عن الخلف بعد أبي جعفر و قلقت لذلك، فلا تقلق فان الله لا يضل قوما بعد اذهداهم حتي يتبين لهم ما يتقون: صاحبك بعدي ابني أبومحمد، و عنده ما تحتاجون اليه، يقدم الله ما يشاء و يؤخر ما يشآء «ما ننسخ من آية أو ننسها نأت بخير منها أو مثلها» و في هذا بيان و اقناع لذي عقل يقظان.

13- أخبرني أبوالقاسم جعفر بن محمد عن محمد بن يعقوب عن علي بن محمد عن رجل ذكره عن محمد بن أحمد العلوي عن داود بن القاسم الجعفري قال: سمعت أباالحسن عليه السلام يقول: ألخلف من بعدي الحسن عليه السلام، فكيف لكم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: و لم جعلني الله فداك؟ فقال: انكم لا ترون شخصه و لا يحل لكم ذكره باسمه، فقلت: فكيف نذكره؟ فقال: قولوا: ألحجة من آل محمد عليه السلام، و الأخبار في هذا الباب كثيرة يطول بها الكتاب.

ذكر چند حديث كه در باب امامت آن حضرت به نص صريح يا اشاره اي از پدر بزرگوارش رسيده است

1- ابن قولويه (به سند خود) از يحيي بن يسار عنبري روايت كرده كه حضرت هادي چهار ماه پيش از مرگ خود به فرزندش حسن عليه السلام وصيت كرد و مرا با جمعي از دوستان بر آن وصيت گواه گرفت.

2- و از علي بن عمرو نوفلي روايت كرده كه گفت: من در خدمت حضرت هادي عليه السلام در صحن خانه اش بودم كه فرزندش محمد بر ما گذر كرد، من به آن حضرت عرض كردم:

قربانت گردم! امام ما پس امام ما پس از شما اين است؟ فرمود: نه، امام و صاحب شما پس از من حسن خواهد بود.

3- و از عبدالله بن محمد اصفهاني روايت كند كه گفت: حضرت هادي به من فرمود: امام و صاحب شما پس از من كسي است كه بر (جنازه) من نماز بخواند. گويد: ما پيش از آن حضرت، ابامحمد (امام حسن را) نمي شناختيم، و پس از اينكه حضرت هادي از دنيا رفت، حضرت ابامحمد بيامد و بر پدر خويش نماز خواند.

4- و از علي بن حفص روايت كند كه گويد: هنگامي كه فرزند حضرت هادي؛ يعني محمد از دنيا رفت من حاضر بودم كه به حسن (فرزند ديگر خود) فرمود: پسر جانم! خدا را شكري تازه كن كه درباره ي تو امر خود را تازه كرد (يعني، با بودن محمد گمان مي رفت كه او امام باشد و با مرگ او در تو متعين شد).

5- و از احمد بن محمد... انباري روايت كند كه گفت: من در هنگام از دنيا رفتن محمد بن علي (همان حضرت سيد محمد معروف) حاضر بودم، پس حضرت هادي عليه السلام به خانه آمد و تختي براي او گذاردند، و آن حضرت روي آن تخت نشست و خانواده ي او دور آن تخت بودند و فرزندش حضرت ابومحمد (امام حسن عسكري) نيز در گوشه اي ايستاده بود، و چون از كار تجهيز فرزندش محمدبن علي فارغ شد به سوي ابومحمد متوجه شده فرمد: پسر جان! براي خدا شكري تازه كن كه درباره ي تو امري تازه كرده است (معنايش در حديث پيش گذشت).

6- و از علي بن مهزيار روايت كند كه گفت: به حضرت هادي عليه السلام عرض كردم: اگر (خداي نكرده) - پناه به خدا - پيش آمدي شد (و شما از دنيا رفتيد) به كه پناه بريم (و اما ما كيست)؟ فرمود: عهد من به سوي بزرگ ترين فرزند من؛ يعني، حسن عليه السلام است.

7- و از علي بن عمرو عطار روايت كند كه گفت: خدمت حضرت هادي رفتم و در آن وقت فرزندش اباجعفر (محمد بن علي) زنده بود و من گمان مي كردم كه امام پس از آن حضرت او است، پس عرض كردم: قربانت گردم! كدام يك از فرزندانت خصوص به امامت است؟ فرمود: هيچ كدام را مخصوص ندانيد تا دستور من به شما برسد. گويد: پس از آن براي حضرت نوشتم: امر امامت در كيست؟ در پاسخ من نوشت: در بزرگ ترين فرزندانم، و گويد: ابومحمد (حسن عليه السلام) بزرگ تر از ابي جعفر (محمد بن علي) بود.

8- سعد بن عبدالله از گروهي از بني هاشم روايت كند كه از آن جمله است حسن بن حسين افطس كه گويد: روزي كه محمد بن علي از دنيا رفت ما در خانه ي حضرت هادي بوديم و براي آن حضرت در صحن خانه فرشي گسترده بودند و مردم دور او نشسته بودند، و تخمين زديم مردمي كه دور او بودند از بني هاشم و بني عباس و قريش از غير غلامان و ساير مردم، صد و پنجاه نفر بودند، ناگاه حضرت نگاهش به حسن بن علي عليهماالسلام (فرزندش) افتاد كه با گريبان چاك زده آمده و در سمت راست آن حضرت ايستاد، و ما او را نمي شناختيم و پس از اينكه ساعتي ايستاده بود حضرت به او نگاهي كرده فرمود: پسر جان! براي خدا شكري تازه كن كه خدا درباره ي تو دستوري تازه كرد. حسن عليه السلام گريست و گفت: ألحمد لله رب العالمين، ستايش خداي را سزاست كه پروردگار جهانيان است و از او درخواست اتمام نعمتش را براي خود كنم، انا لله و انا اليه راجعون، ما پرسيديم: اين جوان كيست؟ گفتند: اين حسن بن علي فرزند او است، و به نظر ما در آن روز حدود بيست سال داشت، پس در آن روز ما او را شناختيم و دانستيم كه با اين سخن به امامت و اشاره كرد و او را جانشين خود قرار داد.

9- و از محمد بن يحيي روايت كند كه گفت: پس از اينكه محمد بن علي از دنيا رفت خدمت حضرت هادي عليه السلام رفتم و به آن حضرت تسليت گفتم و ابومحمد حسن بن علي عليه السلام نشسته بود، حضرت هادي عليه السلام به او رو كرده فرمود: همانا خداوند در وجود تو جانشيني از او قرار داده پس خداوند عزوجل را حمد كن. (و سپاس او را به جاي آر).

10- و از ابي هاشم جعفري روايت كرده كه گفت: پس از آنكه محمد بن علي از دنيا رفت من در خدمت حضرت هادي عليه السلام بودم و پيش خود فكر مي كردم كه به آن حضرت بگويم: گويا داستان ابوجعفر (محمد) و ابومحمد (امام عسكري) عليه السلام در اين زمان مانند داستان اسماعيل و موسي عليه السلام فرزندان حضرت صادق عليه السلام است، و اين دو (در جريان امامت) مانند آن دو هستند (كه تا اسماعيل زنده بود برخي گمان مي كردند او پس از امام صادق عليه السلام امام خواهد بود، و با مردن او امامت درباره ي حضرت موسي تعيين شد)؛پس امام هادي عليه السلام پيش از آنكه من چيزي به زبان آورم رو به من كرده فرمود: آري، اي اباهاشم! خدا را درباره ي ابي محمد پس از ابي جعفر بدا حاصل شد نسبت به چيزي كه براي او روشن نبود (يعني درباره ي امامت او) چنانچه درباره ي موسي پس از رفتن اسماعيل بدايي حاصل شد كه پرده از كار او برداشت، و اين جريان همان طور است كه در دل تو گذشت و گر چه اهل باطل بدشان آيد، ابومحمد (امام حسن عسكري) عليه السلام فرزند من جانشين پس از من است و پيش او است هر علمي كه بدان نيازمند باشي و اسباب و ابزار كار امامت با او است. [1] .

11- ابوبكر فهفكي گويد: حضرت هادي عليه السلام به من نوشت: ابومحمد فرزند من از نظر خلقت و آفرينش سالم ترين افراد آل محمد و حجتش از همه محكم تر، و بزرگ ترين فرزندان من بوده و او است جانشين من و رشته ي امامت و احكام ما نزد او است، و تو آنچه از من مي پرسيدي از او بپرس كه هر چه بدان نيازمند باشي نز او است.

12 - و از شاهويه بن عبدالله روايت كند كه حضرت هادي در نامه اي به من نوشت كه مي خواستي بپرسي پس از مردن ابي جعفر امام پس از من كيست و از اين جهت در اضطراب افتاده بودي، پس نگران مباش؛ زيرا خداوند هيچ گروهي را پس از اينكه هدايت كرد گمراه نكرد تا بيان كند براي ايشان چيزهايي را كه بايد از آن بپرهيزند، صاحب تو و امام پس از من پسرم ابومحمد است، و پيش او است هر آنچه شما بدان محتاج و نيازمند هستيد، خدا هر چه خواهد پيش دارد و هر چه را خواهد پس اندازد (و فرمايد:) «هر آيه اي را كه نسخ كنيم يا پس اندازيم بهتر از آن را يا مانند آن را بياوريم» (سوره ي بقره، آيه ي 106) و در اين (كه من نوشتم) براي مرد خردمند بيدار، بيان و اطمينان است (مطلب را روشن كند و دشمن را قانع سازد).

13- و از داود بن قاسم جعفري روايت كند كه گفت: شنيدم حضرت هادي مي فرمود: جانشين پس از من حسن است و چگونه خواهد بود حال شما نسبت به جانشين پس از اين جانشين؟ من عرض كردم: براي چه قربانت گردم؟ فرمود: شخص او را نمي بينيد و براي شما روا نيست نامش را به زبان ببريد، گفتم: پس چگونه از او ياد كنيم؟ فرمود: بگوييد حجت آل محمد عليه السلام.

و اخبار در اين باره بسيار است كه ذكر همگي آنها كتاب را طولاني كند.


پاورقي

[1] مترجم گويد: ظاهر اين حديث با احاديث بسياري منافات دارد كه اسامي دوازده امام پيش از به دنيا آمدنشان ذكر شده و پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله يك يك آنان را به نام و خصوصيات ذكر فرموده است؛ مانند حديث لوح و امثال اينها كه مرحوم سيد هاشم بحراني (ره) كتابي جداگانه به نام «الانصاف في النص علي الائمة الاثني عشر من الاشراف» در اين باره تأليف كرده و اين حقير آن را به فارسي ترجمه كرده ام كه اخيرا به طبع رسيد، و در آن كتاب متجاوز از سيصد و چهل حديث از شيعه و سني نقل كرده كه نام دوازده امام در بسياري از آنها ذكر شده است، و اين حديث و يكي دو حديث ديگر نظير آن در ظاهر با آن احاديث منافات دارد، و براي رفع اختلاف و منافاتي كه ميان آنها به چشم مي خورد مجلسي (ره) و برخي ديگر توجيهاتي ذكر كرده اند كه برگشت همه ي آنها با مختصر اضافه اي از مترجم به اين است كه مقصود از بدا در امثال اين حديث براي خداوند اين است كه مردم گمان نمي كردند با بودن اسماعيل و ابوجعفر محمد بن علي امامت پس از امام صادق و امام هادي عليهماالسلام به فرزندانشان حضرت موسي و حضرت عسكري عليهماالسلام برسد، و اين يا به خاطر بزرگ تر بودن ايشان يا ساير فضيلتهايي بوده كه در ايشان وجود داشته و با مردن ايشان پرده از روي كار برداشته شد و آنچه حقيقت امر بود بر مردم ظاهر گشت، و اين معنايي است كه از جمله ي «ما لم يكن يعرف له» و جمله ي «ما كشف به عن حاله» ظاهر گردد، و معني بدا آن نيست كه قلم در اين باره تغيير كرد، و خود حضرت هادي نيز مطلب را آگاه نبوده است - و الله العالم.