بازگشت

عبادت و بندگي


شيخ مفيد رحمه الله در كتاب ارزشمند ارشاد مي نويسد:

بني عباس به صالح بن وصيف، كه زندانبان حضرت امام عسكري عليه السلام بود، گفتند: به حضرت عسكري عليه السلام از لحاظ معيشت سخت گيري كن.

صالح مي گويد: من امام عليه السلام را به دو نفر - كه جزو بدترين اشخاص به شار مي رفتند - سپردم و آن دو نفر، اهل نماز و روزه شدند و بدين وسيله به مقاماتي رسيدند.

صالح، پس از اين گفت گوها دستور داد تا آن دو نفر را آوردند. آن گاه آنان را مورد عتاب قرار داد و به ايشان گفت:

واي بر شما! با اين شخص (حضرت عسكري عليه السلام) چگونه برخورد مي كنيد؟

آنان در جواب گفتند: ما درباره ي شخصي كه روزها را روزه و شب ها را تا صبح مشغول نماز است، چه بگوييم. او با كسي صحبت نمي كند و بجز عبادت، اشتغالي ندارد. همين كه به ما نظر مي كند بدن ما به لرزه و رعشه مي افتد. حالي به ما دست مي دهد كه مالك نفس خود نيستيم.

وقتي بني عباس اين حرف ها را از آن دو نفر شنيدند، با كمال ذلت و خواري از نزد صالح بن وصيف برگشتند.

مسعودي در كتاب اثبات الوصيه مي نويسد:

روايت شده در آن زماني كه معتمد، حضرت عسكري عليه السلام را با برادرش جعفر كذاب نزد علي بن حزين زنداني كرده بود، پيوسته از علي بن حزين درباره ي آن برگزيده ي خدا خبر مي گرفت. علي بن حزين در جواب معتمد مي گفت: «حضرت عسكري عليه السلام روزها را روزه



[ صفحه 475]



مي گيرد و شب ها مشغول عبادت خداست.»

يك روز معتمد طبق معمول، شرح حال حضرت عسكري عليه السلام را از علي بن حزين پرسيد و او همان پاسخ را داد.