بازگشت

موقعيت پيشواي يازدهم در سامرا


حضرت عسكري عليه السلام اگرچه بسيار جوان بود، ولي به دليل موقعيت بلند علمي و اخلاقي و به ويژه رهبري شيعيان و اعتقاد بي شائبه ي آنان به امام عليه السلام و احترام بي چون و چراي مردم از وي، شهرت فراواني داشت و به دليل آنكه مورد توجه خاص و عام بود، حاكميت عباسي به جز چند مورد در ظاهر، رفتار احترام آميزي از خود نسبت به آن حضرت نشان مي داد.

در بسياري از منابع، روايتي طولاني نقل شده كه حاكي از اهميت، عظمت و موقعيت روز افزون امام عليه السلام در سامرا مي باشد. اينك به خاطر اهميت اين روايت، بخشي از آن را ذكر مي كنيم.

سعد بن عبدالله اشعري از علماي معروف شيعه كه احتمالا به ملاقات امام عسكري عليه السلام هم شرفياب شده است، مي گويد:

در شعبان سال دويست و هفتاد و هشت درست هيجده سال پس از رحلت امام عليه السلام در مجلس احمد بن عبيدالله بن خاقان - كه آن روزها مسئوليت خراج قم را بر عهده داشت و به آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم و مردم قم هم دشمني مي ورزيد - نشسته بوديم. سخن از طالبيون ساكن سامرا و مذهب و موقعيت آنان نزد حاكم به ميان آمد. احمد گفت: من كسي از علويان را همچون حسن بن عسكري عليه السلام در سامرا نديده و نشنيده بودم كه اينچنين به وقار و عفاف و زيركي و بزرگ منشي در ميان اهل بيت خود شناخته شده و نزد سلطان و بني هاشم محترم باشد. چنان كه او را بر افراد سالخورده و حتي امرا و وزرا و منشيان هم برتري مي دادند.

روزي من بالاي سر پدرم ايستاده بودم. آن روز پدرم با مردم ديدار مي كرد. يكي از دربانان وارد شد و گفت: ابن الرضا بيرون ايستاده است.

پدرم با صداي بلندي گفت: به او اجازه ي ورود بدهيد.

آن حضرت وارد شد. وقتي پدرم او را ديد چند قدم به سوي او رفت. كاري كه نديده بودم با كسي حتي بزرگان انجام دهد. وقتي به امام عليه السلام نزديك شد، دست به گردنش انداخت و صورت و پيشاني او را بوسيد. آن گاه دستش را گرفت و در جاي خود نشاند. پدرم خود روبه روي او نشست و با وي به گفت وگو پرداخت و در سخنان خود او را با كنيه يي كه حاكي از احترام بود، مورد خطاب قرار مي داد و مرتب مي گفت: پدر و مادرم فدايت.

شب هنگام نزد پدرم رفتم و از وي پرسيدم پدر: آن شخص كه امروز آن همه به او احترام نمودي، كيست؟



[ صفحه 485]



گفت: او ابن الرضاي رافضيان بود.

آن گاه ساكت شد. چند لحظه ي بعد سكوتش را شكست و ادامه داد: فرزندم! اگر روزي خلافت از دست بني عباس بيرون رود در ميان بني هاشم جز او كسي شايستگي تصدي اين مقام را ندارد. وي به خاطر فضل، صيانت نفس، زهد، عبادت و اخلاق نيكويش سزاوار مقام خلافت است؛ همچون پدرش كه مردي بزرگوار، عاقل، نيكوكار و فاضل بود.

با شنيدن اين سخنان خشم سراسر وجودم را گرفت. در عين حال حس كنجكاوي ام براي شناختن او برانگيخته شد. از هر كس كه درباره اش سؤال مي كردم از بني هاشم، منشيان، فقها، قضات و حتي مردم عادي او را نزد آنان در نهايت جلالت و بزرگواري و مقدم بر ساير افراد اهل بيت مي يافتم. همه مي گفتند: او امام رافضيان است. از آن پس اهميت وي نزد من رو به فزوني گذاشت؛ زيرا دوست و دشمن او را به نيكي مي ستودند.

اين روايت با توجه به راوي آن، كه خود يكي از معاندان سرسخت اهل بيت بوده موقعيت اخلاقي و اجتماعي امام عليه السلام را در ميان عامه ي مردم و حتي خواص نشان مي دهد. خادم حضرت امام عسكري عليه السلام مي گويد: روزهايي كه امام عليه السلام به مقر خلافت مي رفت شور و شعف عجيبي در مردم پيدا مي شد. خيابان هاي مسير آن حضرت از جمعيتي كه سوار بر مركب هاي خود بودند، پر مي شد. وقتي امام تشريف مي آوردند هياهو يكباره خاموش مي گشت. آن حضرت از ميان جمعيت مي گذشت و وارد مجلس مي شد.

طبيعي است كه بيشتر اين افراد از شيعياني باشند كه از مناطق دور و نزديك براي ديدن امام عليه السلام به سامرا مي آمدند. هر چند ارادت ساير مردم نسبت به فرزندان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هم آنها را براي ديدن امام تشويق كرده و سبب فزوني جمعيت مي شد.