بازگشت

بيان اينكه علاقه و محبت به خدا فطري است پس علاقه و محبت به ائمه طاهرين فطري است


در نزد اهل عرفان و معرفت و كرسي نشينان عرش علم و حكمت اين واقعيت و حقيقت ثابت و مسلم و مبرهن و محقق و محرز است كه انسان بلكه همه مخلوقات و جميع موجودات بالفطره عاشق خدايند به طوري كه هيچ محبوب و معشوق و مطلوبي جز ذات كل الكمال صمدي الوهي ندارند پس علاقه و محبت به خداي يكتا فطري كافه ي مخلوقات است. كما اشاراليه نص القرآن: فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذالك الدين القيم (آيه 30 سوره روم).

در كتاب توحيد صدوق در اخبار مربوط به فطرت خلق حديثي از زراره روايت شده كه مي گويد سئوال كردم از امام صادق كاشف حقايق عليه السلام از قول خداي عزوجل (فطرة الله التي فطر الناس عليها) حضرت فرمود مراد فطرت توحيد است كه خدا جميع خلق خود را بر اين فطرت آفريده است.

باري عشق و محبت به خدا فطري است و انسان مطلوب و معشوقي و مقصد و مقصودي غير خدا و وصال و لقاء خدا ندارد اين است كه در ادعيه آمده (يا منتهي طلب الطالبين و يا منتهي همم العارفين) از جوشن كبير و در مناجات زين العابدين



[ صفحه 495]



و العارفين حضرت علي بن الحسين (ع) آمده (يا مني قلوب المشتاقين و صلك مني نفسي و لقائك قرة عيني) از مفاتيح الجنان محدث قمي رحمة الله.

شيخنا البهائي العاملي قدس سره اشعار خيالي بخاري را مخمس نموده است و چنين گفته است:



تا كي به تمناي وصال تو يگانه

اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه



خواهد به سر آيد غم هجران تو يا نه

اي تير غمت را دل عشاق نشانه



خلقي به تو مشغول و تو غايب ز ميانه



رفتم به در صومعه ي عابد و زاهد

ديدم همه را پيش رخت راكع و ساجد



در ميكده رهبانم و در صومعه عابد

گه معتكف ديرم و گه ساكن مسجد



يعني كه تو را مي طلبم خانه به خانه



هر در كه زدم صاحب آن خانه توئي تو

هر جا كه شدم پرتو كاشانه توئي تو



در ميكده و دير كه جانانه توئي تو

مقصود من از كعبه و بتخانه توئي تو



مقصود توئي كعبه و بتخانه بهانه



آن روز كه رفتند حريفان پي هر كار

حاجي به ره كعبه و من جانب خمار



او كعبه همي خواهد و من طالب ديدار

او خانه همي خواهد و من طالب آن يار



او خانه همي خواهد و من صاحب خانه





[ صفحه 496]





عاقل به قوانين خرد راه تو پويد

ديوانه برون از همه اسرار تو جويد



تا غنچه نشكفته ي اين باغ كه بويد

هر كس به زباني سخن حمد تو گويد



بلبل به غزلخواني و قمري به ترانه



بيچاره (بهائي) كه دلش پر ز غم تست

هر چند كه عاصي است ز خيل خدم تست



اميد وي از عاطفت دم به دم تست

تقصير (خيالي) به اميد كرم تست



يعني كه گنه را به از اين نيست بهانه



پس چون انسان عاشق خدا است و بالفطره چنين است لذا تا به محبوب و معشوق خود واصل نگردد محال است كه آرام بگيرد اين مطلب نياز به توضيح بيشتري دارد و بيانش اجمالا اين است كه انسان بالفطره طالب كمال مطلق است و تا به كمال مطلق نائل نگردد آرامش پيدا نكند مثلا انسان بالفطره طالب علم است و از جهل گريزان است علاقه دارد دانا شود و علم به همه چيز پيدا كند به طوري كه در قلمرو هستي هيچ مجهولي برايش نباشد بلكه مي خواهد در ملك وجود از غيب و شهود هيچ چيز از حيطه علم او خارج نباشد در حقيقت انسان جوياي علم بي نهايت است زيرا علم محدود و متناهي او را قانع نمي كند و تا به كمال مطلق در علم و دانائي نرسد آرام نمي گيرد.

در واقع اين همان حس خداجوئي است كه در نهاد انسان است و فطري و جبلي و تكويني اوست چه او مي خواهد به كمال مطلق برسد مي خواهد به علم بي نهايت برسد. و در فن حكمت متعاليه و علم ماوراء الطبيعه ثابت و مبرهن است كه مصداق علم بي نهايت و داناي مطلق بالذات و بالاصاله منحصرا ذات يكتاي



[ صفحه 497]



صمدي الوهي است، و هو بكل شي ء عليم (آيه 3 سوره حديد).

پس انسان كه بالفطرة طالب علم مطلق و عاشق علم بي نهايت است چه بداند و چه نداند صمدجو است و عاشق آن كمال مطلق است زيرا الصمد هو العليم المطلق.

مثال ديگر انسان بالفطره طالب قدرت است و از ضعف و ناتواني گريزان است اما قدرتي مي خواهد كه مافوق نداشته باشد قدرتي مي خواهد كه قاهر بر كل جهان باشد به طوري كه آنچه در قلمرو هستي و كشور وجود از غيب و شهود است همه مقهور قدرت او باشد و تا انسان به اين كمال مطلق در قدرت نرسد آرام نمي گيرد.

در واقع اين همان حس خداجوئي است كه در نهاد انسان است و مي خواهد به قدرت بي نهايت و قدرت مطلقه برسد چه مصداق قدرت بي نهايت و قادر مطلق بالذات و بالاصاله منحصرا ذات يكتاي صمدي الوهي است، و هو علي كل شي قدير (آيه 1 سورة التغابن)، و هو القاهر فوق عباده (آيه 18 سورة الانعام). پس انسان كه طالب قدرت مطلقه است چه بداند و چه نداند صمدجو است و عاشق آن كمال مطلق است زيرا (الصمد هو القادر المطلق).

لمؤلفه



اوست قادر بر همه ملك وجود

قاهري نبود به جز ذات ودود



قادر مطلق خداي واحد است

جمله ي اشيا مر او را ساجد است



اوست مطلوب جميع ماسوا

نيست معشوقي به جز ذات خدا



پس خلايق جمله مشتاق خدا

فطرة الله مثبت اين مدعا





[ صفحه 498]



و نيز مثال ديگر شكي نيست كه انسان بالفطره عاشق جمال و حسن و زيبائي است مي خواهد جمال و حسن معنوي باشد مانند علم و حكمت و معرفت كه نمونه اش در علماء و حكماء و عرفاء است و يا جمال و حسن صوري مانند زيبائي و صباحت و ملاحت كه نمونه اش در گلرخان و مهوشان و خوبرويان است و اين عشق و علاقه به خوبرويان فطري انسان است چه آنان مظهر و مجلا و آئينه آن ذات جميل مي باشند.



(خوب رويان آئينه خوبي او

عشق ايشان عكس مطلوبي او)



شيخنا البهائي در كتاب نان و حلوا گويد:



(كل من لم يعشق الوجه الحسن

قرب الجل اليه و الرسن)



(سينه ي خالي ز مهر گلرخان

كهنه انباني بود پر استخوان)



يعني:



هر كه را نبود هواي عشق يار

بهر او پالان و افساري بيار



بالجمله حب و عشق و علاقه به زيبا رخان همان حس خداجوئي است كه در نهاد انساني است و فطري اوست و در واقع عشق به جميل مطلق است كه جميل آفرين است.



(دلي كان عاشق خوبان دلجوست

اگر داند وگرنه عاشق اوست)



(الصمد هو الجميل المطلق) - علامه ي رباني و محقق صمداني ملا محسن فيض كاشاني گويد:



[ صفحه 499]





در چهره ي مهرويان انوار تو مي بينم

در لعل گهرباران گفتار تو مي بينم



در مسجد و ميخانه جوياي تو مي يابم

در كعبه و بتخانه زوار تو مي بينم



بتخانه روم گر من تا جلوه ي بت بينم

چون نيك نظر كردم رخسار تو مي بينم



هرجا كه روم نالم چون بلبل شوريده

سرتاسر عالم را گلزار تو مي بينم



خون در جگر لاله از داغ تو مي يابم

چشم خوش نرگس را بيمار تو مي بينم



پروانه به گرد شمع جوياي جمال تو

بلبل به گلستان ها هم زار تو مي بينم



اندر دل هر ذره خورشيد جهانتابي است

من تابش آن خورشيد ز انوار تو مي بينم



هر كس شده در كاري سرگشته چو پرگاري

سرگشتگي جمله در كار تو مي بينم



از كوي تو مي آيم هم سوي تو مي آيم

در سير و سلوك خود بازار تو مي بينم



از خود نه خبر دارم نه عين اثر دارم

در حمد و ثناي خود اذكار تو مي بينم



حال پس از بيان اين مقدمه برويم سر جمله ي نورانيه صادره از لسان مقام عصمت كه فرموده اند (ولايتنا ولاية الله) ولايت ما ولاية الله است.

شبهه نيست كه ائمه طاهرين (ع) كه همه واجد ولايت كليه مطلقه اند همه مظهر حسن مطلق و همه مظهر كمال مطلق و همه مظهر جمال مطلق حقند



[ صفحه 500]



پس همانطوري كه علاقه و محبت به ذات كل الكمال صمدي الوهي فطري است علاقه و محبت به مقام ولايت كه مظاهر تامه و مجالي كامله الهيه اند فطري است.