بازگشت

بيان بعضي از كلمات حكمت آميز آن منبع عرفان و علم و حكمت امام حسن عسكري


قال عليه السلام: خصلتان ليس فوقهما شي ء الايمان بالله و نفع الاخوان - حضرت امام حسن عسكري عليه السلام فرموده است دو خصلت و دو صفت است كه فوق اين دو چيز خصلتي براي انسان در نظام امكان متصور نيست.

اول آن ايمان بالله است كه انسان ايمان و ايقان بذات كل الكمال الوهي داشته باشد و خدا را بيگانگي بشناسد و ايمان به توحيد ذاتي كه مفاد (لاهو الا هو) و ايمان به توحيد صفاتي كه مفاد (لا اله الا الله) و ايمان به توحيد افعالي كه مفاد (لا حول و لا قوة الا بالله) است داشته باشد و مؤمن و موقن به محتواي (قل هو الله احد - الله الصمد - لم يلد و لم يولد - و لم يكن له كفوا احد) كه عاليترين درس توحيد و عرفان به حقتعالي و مبدء اعلي است بوده باشد و به يك كلام مؤمن حقيقي و موحد واقعي باشد.

چنين كس است كه سعادت نظام ملكي و ملكوتي نصيبش شده و در دنيا از شرك خفي و جلي مبري و در عقبي و آخرت از آتش دوزخ كه مجسمه قهر و غضب الوهي است مصون و محفوظ است.

از خداوند متعال خواهانيم كه ما را مؤمن و موحد قرار دهد و توفيق عمل به ايمان و لوازم ايمان به ما مرحمت و عطا فرمايد و ما را از شرك خفي و جلي نجات بخشد و ما را با اهل ايمان و اهل توحيد و يكتاپرستان محشور فرمايد آمين يا رب العالمين.



[ صفحه 518]





يكتا پرستان را از نظر بر ما سوا نيست

از ديد آنان دلبري غير از خدا نيست



سرمست عشقند و صمد را مي پرستند

جز حق پرستي كاري از آنها سزا نيست



ما عاشقان سرمست صهباي الستيم

جز باده ي وصلش هدف مان از خدا نيست



ما را به جز وصل تو اي محبوب سرمد

هيچ آروز جز اين مني جز اين لقا نيست



ما بي خودان مستيم و دايم در خماريم

خمار را جز باده ي وصلش شفا نيست



ما از سقاهم ربهم اميد داريم

مستان حق را از خدا جز اين رجا نيست



اسرار مستي را مگو با غير اهلش

چون لايق هر كس شراب جان فزا نيست



ما باده ي وحدت چشيم از خم لاهوت

غير شهودش آرزوئي از خدا نيست



باشد كه از خم صمد صهبا بنوشيم

هر كس نباشد مست حق ز اهل صفا نيست



(ربانيم) سرمست صهباي الستم

سرمستيم جز عشق يار دلربا نيست



خصلت دوم عبارت است از نفع رساندن به اخوان و برادران ايماني و ديني، انسان با ايمان وظيفه اش اين است كه نسبت به خدا توحيد و اخلاص در توحيد و نسبت به خلق خدا احسان داشته و به هر نحو كه مي تواند نفعي و خيري به برادران ديني خود برساند اگر عالم و دانشمند است نفع علمي آن هم علم



[ صفحه 519]



نافع نه هر علمي چه بسا علمي كه موجب ضلالت و گمراهي است پس علمي حسن و مستحسن و نافع به حال انسان است كه موجب سعادت او شود نه العياذ بالله شقاوت.

اگر طبيب است از طريق مداواي مرضي و بيماران نفع به آنان برساند و آنها را معالجه نمايد تا بهبودي براي آنان حاصل شود.

اگر صنعتگر است با آموختن فن و هنر و صنعت نفعش را به همنوعان خود برساند ولي بايد مراقب باشد كه فني و صنعتي به كسي كه نااهل است و از آن سوء استفاده خواهد نمود نياموزد زيرا حكماء عالي مقام گفته اند:



تيغ دادن در كف زنگي مست

به كه آيد علم ناكس را به دست



فن و صنعت در يد بد گوهران

شر و فتنه زايد از آن در جهان



امروز در عصر حاضر بشر گسسته مهار بي ايمان از فن و صنعت استفاده ي سوء و بد مي نمايد به عوض اينكه به وسيله آن صنايع نفع برساند به مردم و خدمت نمايد به همنوعان بالعكس شر مي رساند چنانكه داريم مشاهده مي نمائيم و اين نيست جز بر اثر اينكه فن و صنعت در دست بشر بي ايمان و بي دين و بي شرم افتاده است پناه مي بريم به خداي منان از شر اين بشر بدتر از جانور و پست تر از ديو و دد كه بر شكل بشرند اما در واقع جز وحوش و درندگان ماهيتي ندارند و اينها انسان نيستند.

از خداوند متعال خواستاريم كه به ما خصلت و خوي آدميت و انسانيت مرحمت فرمايد و ما را آدم و انسان واقعي قرار دهد.

انسانيت و آدميت در حقيقت وقتي بر ما صادق است كه مظهر اسماء حسناي خدا و آينه ي تمام نماي صفات علياي الوهي باشيم چه ملاك آدميت و تحقق انسانيت به اين است كه ما متخلق به اخلاق الله باشيم، مظهر رحيم،



[ صفحه 520]



مظهر كريم، مظهر رؤف و بالجمله مظهر كل اسماء الهي بالفعل بوده باشيم زيرا خدا مي فرمايد: و علم آدم الاسماء كلها (آيه 31 سوره ي بقره) كه اهل معرفت گفته اند مراد تعليم تخلقي است الحق حكيم عاليقدر مصلح الدين سعدي شيرازي عليه الرحمه نيكو گفته است:



تن آدم شريف است بجان آدميت

نه همين لباس زيباست نشان آدميت



اگر آدمي به چشم است و زبان و گوش و بيني

چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت



خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت

حيوان خبر ندارد ز جهان آدميت



به حقيقت آدمي باش و گرنه مرغ باشد

كه همان سخن بگويد به زبان آدميت



طيران مرغ ديدي تو ز پاي بند شهوت

به در آي تا به بيني طيران آدميت



مگر آدمي نبودي كه اسير ديو ماندي

كه فرشته ره ندارد به مكان آدميت



اگر اين درنده خوئي ز طبيعتت بميرد

همه عمر زنده باشي به روان آدميت



رسد آدمي به جائي كه به جز خدا نه بيند

بنگر كه تا چه حد است مكان آدميت



به نصيحت آدمي شو نه به خويشتن كه سعدي

هم از آدمي شنيده است بيان آدميت



خدايا از تو مي خواهيم كه ما را آدم بالفعل گرداني - آمين يا رب العالمين.

از كلمات حكمت آميز حضرت امام حسن عسكري عليه السلام است كه



[ صفحه 521]



فرموده است: ليست العبادة كثرة الصيام و الصلوة و انما العبادة كثرة التفكر في امر الله، عبادت كثرت روزه و نماز نيست بلكه عبادت كثرت تفكر در امر الله است.

از كلام معجز نظام صادر از لسان مقام ولايت كليه مطلقه امام حسن عسكري عليه السلام چنين استفاده مي شود كه كثرت تفكر و تعقل در امر الله روح و جان عبادت است زيرا عبادت در واقع فرع بر معرفت است و عبادت بدون معرفت مانند جسم بدون جان است (جسم بي جان بگو چسان باشد).

سر خلقت و راز آفرينش همانا معرفت الله است كه اعلي المعارف است چنان كه ناظر به اين واقعيت است حديث شريف مشهور (كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكي اعرف) و نص صريح قرآن مؤيد اين حقيقت است لقوله تعالي و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون (آيه 56 سوره ذاريات).

و بديهي است عبادت خالي از معرفت روح و مغز ندارد و بلكه قشر و پوست بدون لب است و با چنين عبادت بلا معرفت بنده ي عابد لذتي از نماز و روزه و حج و ساير عباداتش برايش حاصل نگردد پس عبادت وقتي لذت دارد كه بر اصل و اساس معرفت استوار باشد. و لنعم ما قيل:



داني كه چيست لذت با عارفان نشستن

سمع خدا گشودن صوت خدا شنيدن



از جاهلان مپرسيد اسرار حق شناسي

كاين فرقه را نباشد عشق به حق رسيدن



تحصيل معرفت كن تا بندگي بداني

كاين بوده قصد خالق از بنده آفريدن



و نيز از كلمات حكمت آميز حضرت امام حسن عسكري عليه الصلوة و السلام است كه فرموده است الاشراك في الناس اخفي من دبيب النمل علي



[ صفحه 522]



المسح الاسود في اليلة المظلمة يعني به قدري شرك در مردم خفيف و دقيق است كه مانند خط پاي مورچه بر روي كاسه سياه در شب تاريك چه همان طوري كه اثر پاي مورچه قابل تشخيص نيست نيز شرك خفي كه در مردم است چنين است. پناه مي بريم به خداي كريم از شرك كه قابل آمرزش و عفو و بخشش نيست خداي غفار اگر تمام گناهان را از گنه كاران عفو نمايد مشرك را مورد غفران و بخشش خود قرار نمي دهد مگر قبل از مرگ از شرك توبه كند.

ان الله لا يغفران يشرك به و يغفر مادون ذالك لمن يشاء (آيه 48 سوره ي نساء).

قال لقمان لابنه يا بني لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم (آيه 13 سوره لقمان).



روي از خدا به هر چه كني شرك مطلق است

توحيد محض اگر همه رو در خدا كنيم



برخيز تا به عهد امانت وفا كنيم

تقصيرهاي رفته به خدمت قضا كنيم



بي مغز بود سر كه نهاديم پيش خلق

ديگر فروتني به در كبريا كنيم



دار الشفاي توبه نه بسته است در هنوز

تا درد معصيت به تدارك دوا كنيم



پيراهن خلاف به دست مراجعت

يكتا كنيم و پشت عبادت دو تا كنيم



چند آيد اين خيال و رود در سراي دل

تا كي مقام دوست به دشمن رها كنيم



چون برتر از مقام ملايك توان گزيد

چندان به دست ديو زبوني چرا كنيم



يا رب تو دستگير كه آلاء و مغفرت

در خورد تست و درخور ما هرچه ما كنيم





[ صفحه 523]



و قال عليه السلام من انس بالله استوحش من الناس و علامة الانس بالله الوحشته من الناس. حضرت امام حسن عسكري فرموده است هر كسي كه انس به خدا گرفت وحشت از مردم كند و اين استيحاش شايد از جهت آن است كه اكثر مردم مأنوس با خدا نيستند چه انغمار آنها در ماديات و شهوات و حب به رياست و مقامات وهمي باعث مي شود كه معاشرت با آنان انسان را از ياد خدا و معاد و آخرت غافل نمايد.

لسان الغيب حافظ قرآن گويد (كه از معاشر ناجنس احتراز كنيد).

مقصودش از معاشر ناجنس آن كسي است كه داراي اخلاق رزيله است و همنشيني با او جايز نيست و چنانكه معاشر متخلق به اخلاق الله باشد صحبت با او و مأنوس شدن با نفس او نه تنها وحشت ندارد بلكه تأكيد شده همنشيني با او كه گفته اند:



هم نشين تو از تو به بايد

تا تو را عقل و دين بيفزايد



دارد كه از حضرت ختمي مرتبت محمد صلي الله عليه و آله پرسيدند با كه مجالست كنيم رسول اكرم (ص) فرمود اين سئوال را حواريون از حضرت عيسي عليه السلام نمودند او فرمود (جالسوا من يذكركم الله روئته و يزيد في علمكم منطقه و ترغبكم في الآخرة عمله) يعني مجالست و همنشيني و معاشرت با كسي بنمائيد كه رؤيت و ديدارش شما را به ياد خدا آورد و لسانش در تجلي كلامي او بر علم و معرفت شما بيفزايد و عملش شما را به عالم آخرت و لقاء الله مشتاق و راغب گرداند.



هر كه خواهد همنشيني با خدا

او نشيند در حضور اوليا



از حضور اوليا گر بگسلي

تو هلاكي ز آنكه جزوي نه كلي





[ صفحه 524]



پس بزرگترين سعادت مجالست و هم نشيني با اولياء الله است. انسان هر وقت با حكماي الهي و عرفا و رجال رباني مي نشيند نقش الهي و صبغة الله و رنگ خدائي مي گيرد چه نفس انسان به مثابه آئينه اي است با هركس مقابل شود آثار و صفات و اخلاق آن كس در وي منعكس شود و لذا گفته اند (حكم احد المتحدين يسري الي الآخر)

سلطان العارفين علي عليه السلام فرموده (ذاكر الله جالسه و مؤانسه).

بنابراين انسان بايد ذاكر خدا و به ياد خدا باشد و براي خود مونسي جز خدا اختيار ننمايد زيرا هيچ مونسي براي انسان بهتر از خدا نيست و هيچ يار و ياوري بهتر از خدا براي ما نيست (حسبنا الله و نعم الوكيل نعم المولي و نعم النصير).

استاد حكيم و عارف ما الهي قمشه اي غزل بسيار نفيسي دارد تحت عنوان (خدا يار ماست)



ما عاشقان غير از خدا ياري نداريم

با ياريش حاجت به دياري نداريم



با هرچه پيش آيد به عالم شادكاميم

بر دوش جان غير از غمش باري نداريم



نور رخش تا در دل ما شد پديدار

آئينه ياريم و زنگاري نداريم



عالم به چشم ما گلستاني است بي خار

الا غمش در پاي دل خاري نداريم



تنها خيالش صبح و شامان مونس ماست

انسي دگر با يار و اغياري نداريم



افتاد باري كار ما با عشق و صد شكر

با هيچ كس زين پس سر و كاري نداريم





[ صفحه 525]





بر ما فقيران رحمي اي سلطان كه در دل

هيچ آرزو جز فيض ديداري نداريم



فرياد اگر ياد تو رفت از خاطر ما

ماهي فروزان در شب تاري نداريم



جز ياد رويت اي گل بي خار عالم

ما بلبل زاريم و گلزاري نداريم



ديوانه ي عشقيم و چون بر گردن دل

زنجيري از گيسوي دلدراي نداريم



در حضرتش باري الهي جز دعائي

با اشك و آه و ناله ي زاري نداريم



و نيز از كلمات حكمت آميز حضرت امام حسن عسكري عليه السلام است كه فرموده است (اورع الناس من وقف عند الشبهة) يعني پارساترين مردم كسي مي باشد كه توقف كند در نزد شبهه.

(اعبد الناس من اقام علي الفرائض) يعني عابدترين مردم كسي است كه به پا دارد فرائض و ايتان واجبات شرعيه را بنمايد.

(از هد الناس من ترك الحرام) يعني زاهدترين مردم كسي است كه ترك نمايد حرام را و مرتكب حرام نشود.

(اشد الناس اجتهادا من ترك الذنوب) يعني شديدترين و نيرومندترين مردم كسي است كه جهاد با نفس خود كند و گناهان را ترك نمايد.

شكي نيست كه لذات نفساني و شهواني باعث صدور ذنوب و گناهان انسان مي گردد و آدمي بايد كوشش و جهد هرچه بيشتر در جلو گرفتن صدور گناه از خود نمايد و ترك كند آن را و اگر موفق شود كه با مجاهده ي با نفس ترك لذت و گناه خود كند در اين ترك لذت براي او لذتي حاصل شود كه يدرك و



[ صفحه 526]



لا يوصف.



اگر لذت ترك لذت بداني

دگر لذت نفس لذت نداني



سفرهاي علوي كند مرغ جانت

گر از چنبر آز بازش نشاني



وليكن تو را صبر عنقا نباشد

كه در دام شهوت به گنجشك ماني



تو اين صورت خود چنان مي پرستي

كه تا زنده اي ره به معني نداني



دريغ آيدت هر دو عالم خريدن

اگر قدر نقدي كه داري بداني



همين حاصلت باشد از عمر باقي

اگر هم چنينش به آخر رساني



بگو تا به از زندگاني به دستت

چه افتاد تا صرف شد زندگاني



به ملكي دمي زين نشايد خريدن

كه از دور عمري بشد رايگاني



چنان مي روي ساكن و خواب در سر

كه مي ترسم از كاروان باز ماني



وصيت همين است جان برادر

كه اوقات ضايع مكن تا تواني



از حكيم سعدي شيرازي عليه الرحمه:



حيف از اين عمر گرانمايه كه در لهو برفت

يا رب از هر چه خطا رفت هزار استغفار





[ صفحه 527]



(الهي استغفرك من كل لذة بغير ذكرك و من كل راحته بغير امسك و من كل سرور بغير شريك و من كل شغل بغير طاعتك) از مناجات الذاكرين كلام زين العابدين و العارفين زينت الهيون و ربانيون چهارمين نير برج امامت عليه الصلاة والسلام - از مفاتيح الجنان قمي.

استاد حكيم الهي قمشه اي رضوان الله عليه (در غزل توبه عاشقان) سروده است:



از هرچه جز عشق رخت اي يار توبه

وز هر سخن جز ذكرت اي دلدار توبه



تا جان بود كوشيم در راه وصالت

كز هرچه غير از لذت ديدار توبه



صد لن تراني گوئي از ره برنگرديم

ما وصالت ديگر از هر كار توبه



در باغ عالم از نظر بر سنبل و گل

با يار سنبل موي گل رخسار توبه



هستي ما خار گلستان وجود است

با رويت اي گل آفرين از خار توبه



تا جلوه حسنت در اين گلزار ديديم

كرديم از خار و گل اين دار توبه



از هر نظر جز بر رخت استغفر الله

وز هر عمل جز طاعتت صد بار توبه



با خلق احسان با خدا تسليم و اخلاص

زين هر دو بگذشتي ز هر كردار توبه



جز عاشقي از هر گناهي چون (الهي)

كرديم بر درگاهت اي غفار توبه





[ صفحه 528]



علامه ملا محسن فيض كاشاني رحمة الله عليه گفته است:



بجز از ذكر يار استغفر الله

ز بود مستعار استغفر الله



زبان كان تر بذكر دوست نبود

ز شرش الحذر استغفر الله



قال ابومحمد العسكري عليه الصلوه و السلام: ان للسخاء مقدارا فان زاد عليه فهو سرف - و للحزم مقدارا فان زاد عليه فهو جبن - و للاقتصاد مقدارا فان زاد عليه فهو بخل - و للشجاعة مقدارا فان زاد عليه فهو تهور.

حضرت امام حسن عسكري عليه السلام فرموده است همانا از براي جود و بخشش اندازه و مقداري است پس هر گاه زياد شد از آن مقدار پس آن اسراف است.

و از براي حزم و احتياط مقداري است پس هرگاه زياد شد از آن مقدار پس آن جبن و ترس است و از براي اقتصاد و ميانه روي مقداري است پس هر گاه زياد شد از آن حد پس آن بخل و ضنت است و نيز از براي شجاعت مقداري است پس هر گاه زياد شد از آن اندازه آن تهور و بي باكي است.

مؤلف گويد چه بسا باشد كه شخصي فرق بين شجاعت و دلاوري، و بين تهور و بي باكي نگذارد خيال مي كند بدون چتر خود را از هواپيما پرت كند اين شجاعت است يا خود را در دريا افكند و حال آنكه شناوري نمي داند اين شجاعت است و يا آنكه بدون حربه و اسلحه با شير درنده روبرو شود اين شجاعت است و حال آنكه اين گونه كارها جز تهور چيز ديگر نيست و انسان بايد از تهور و بي باكي كه به هلاك او منجر مي شود كاملا اجتناب و پرهيز نمايد چنانچه منطق وحي فرموده و لا تلقوا بايديكم الي التهلكة (آيه 195 سوره بقره).

و از كلمات حكمت آميز آن معدن عرفان و حكمت است كه فرموده است



[ صفحه 529]



ليس من الادب اظهار الفرح عند المحزون حضرت امام حسن عسكري عليه السلام مي فرمايد از ادب دور است ابراز خرسندي و خوشحالي نزد كسي كه محزون و افسرده است.

پس شايسته نيست كه انسان با ادب نزد شخص غمناك و پريشان اظهار فرح و انبساط نمايد.



چو بيني يتيمي سرافكنده پيش

مزن بوسه بر روي فرزند خويش



واقعا خلاف ادب و وجدان است كه انسان نزد يتيم دلشكسته فرزند خود را بغل نمود و بوسه زند چه بسا كه يتيم دل آزرده شده ياد از پدر خود كند.



پدر مرده را سايه بر سر فكن

غبارش بيفشان و خارش بكن



اگر باب را سايه رفت از سرش

تو در سايه ي خويشتن پرورش



به رحمت بكن آبش از ديده پاك

به شفقت بيفشانش از چهره خاك



الا تا نگريد كه عرش عظيم

بلرزد همي چون بگريد يتيم



يتيم ار بگريد كه نازش خرد

وگر خشم گيرد كه بارش برد



لمؤلفه



تو نازش كش و خود در آغوش دار

در ايندم تو فرزند خود را فراموش دار



كه رحمت كند بر تو پروردگار

بلطف و به ايثار تو كردگار





[ صفحه 530]





بود رحمت حق به آن بنده اش

كه او رحم آرد بهر بنده اش



به رحمت تو را خلق كردي خداي

تو از لطف و رحمت دري برگشاي



به رحمت گشايد خدا هر دري

تو مشناس جز درگهش هر دري



خدايا به رحمت گشايم دري

كه جز رحمت تو نباشد دري



به درگاه رحمت مرا راه ده

گدايم مرا عزت اي شاه ده



كه عزت به دست تو است اي رحيم

توئي مالك الملك بس اي كريم



حكومت به رحمت كني در جهان

كه رحمان توئي بر همه بندگان



رحمتيت خاص آنان بود

كه او اهل توحيد و ايمان بود



چنانكه در حديث است (الرحمان بجميع خلقه و الرحيم بالمؤمنين خاصه) و قال عليه السلام: المؤمن بركة علي المؤمن و حجة علي الكافر.

حضرت امام حسن عسكري عليه الصلوة و السلام فرموده است مومن براي مومن بركت و نعمتي است و براي كافر برهان و حجتي است.

و قال عليه السلام: قلب الاحمق في فمه و فم الحكيم في قلبه، حضرت امام حسن عسكري عليه الصلوة و السلام فرموده است دل انسان احمق در دهان اوست و دهان انسان حكيم در دل اوست.

مفاد كلام امام اين است كه شخص احمق ناسنجيده بدون تأمل و فكر



[ صفحه 531]



چيزي را مي گويد به خلاف شخص حكيم كه اول تأمل مي كند و سپس اگر صلاح باشد كلام خود را مي گويد و بين اين دو شخص تفاوت از زمين تا آسمان است ناسنجيده سخن گفتن كجا و با تأمل و تفكر و تعقل و عرضه داشتن كلام بر عقل كجا.



مزن بي تأمل بگفتار دم

نكو گوي اگر ديرگوئي چه غم



و قال عليه السلام: رياضة الجاهل و رد المعتاد عن عادته كالمعجز. حضرت امام حسن عسكري عليه الصلوة و السلام فرموده است: رام كردن و تربيت شخص جاهل و برگردانيدن صاحب عادت را از عادتش مانند اعجاز است.

نقل شده از حضرت عيساي روح الله علي نبينا و عليه السلام كه فرموده مداوا كردم مريضان را و شفا يافتند و زنده كردم مردگان را به اذن الله ولي من دست نيافتم و قدرت بر معالجه شخص احمق و اصلاح او نداشتم (پس معلوم مي شود احمق غيرقابل معالجه است).



بر سيه دل چه سود خواندن وعظ

نرود ميخ آهنين در سنگ



(للمولوي)



گفت پيغمبر كه احمق هر كه هست

او عدو ما و غول رهزن است



هر كه او عاقل بود او جان ماست

راح او و روح او ريحان ماست



عقل دشنامم دهد من راضيم

زآنكه فيضي دارد ار فياضيم



نبود آن دشنام او بي فايده

نبود آن مهمانيش بي مائده





[ صفحه 532]





احمق ار حلوا نهد اندر لبم

من از آن حلواي او اندر تبم



چاك حمق و جهل نپذيرد رفو

تخم حكمت كم دهش اي نيك خو



پند گفتن با جهول خوابناك

تخم افكندن بود در شوره خاك



زآنكه جاهل جهل را بنده بود

چون كه تو پندش دهي او نشنود



مؤلف گويد مصلحت آن است كه هرگاه با شخص احمق روبرو شدي فرار را بر قرار ترجيح دهي كه اين روش عقلا است چنان كه حضرت عيساي مسيح (ع) اين دأب و عادت او بود انبياء براي مردم اسوه اند بايست در تمام شئون از آنان به عنوان الگو سرمشق گرفت بالاخص از حضرت رسول خاتم عقل كل محمد مصطفي عليه و آله افضل التحية و الثناء قال الله سبحانه و تعالي في كتابه الحكيم: لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة: (از آيه 21 سوره ي احزاب).

از كلمات حكمت آميز حضرت امام حسن عسكري عليه السلام است كه فرموده است (لا يشغلك رزق مضمون عن عمل مفروض) يعني مشغول نسازد تو را رزقي كه خداي رزاق علي الاطلاق ضامن آن شده از عملي كه بر تو فرض و واجب است امام عليه السلام مي خواهد در اين كلام خود بفرمايد كه خداوند منان و حنان ضامن رزق و روزي آفريدگان و مخلوقان خود است و روزي همگان را عطا مي فرمايد، مي خواهد مؤمن باشد يا كافر موحد باشد و يا مشرك طاعي باشد يا عاصي هركس باشد خدا روزيش را مي دهد چنانكه در دعا مي خواني (يا من رزقه عموم للطائعين و العاصين) از مفاتيح دعاي جوشن كبير. و در دعاي ماه رجب مي خواني (يا من يعطي من سئله و يا من يعطي من لا يسئله و لا يعرفه تحننا منه و رحمة) مقصود رحمت واسعه ي الهيه است كه



[ صفحه 533]



فرموده: و رحمتي وسعت كل شي (آيه ي 156 سوره ي اعراف).



اي كريمي كه از خزانه ي غيب

گبر و ترسا و ظيفه خور داري



دوستان را كجا كني محروم

تو كه با دشمنان نظر داري



بنابراين بر انسان عاقل است كه با تيان عمل مفروض خود پردازد و آنچه از او خدا خواسته و بر او واجب نموده است انجام دهد و رزق خود را به روزي رسان كه خود ضامن آن است برگذار نمايد و اين منافات ندارد با سعي و كار در امور زندگي. چه:



اگر بپاي بپوئي و گر به سر بدوي

مقسمت بدهد روزي كه بنهاد است



كليد گنج اقاليم در خزانه ي اوست

كسي به قوت بازوي خويش نگشاده است



ان الله هو الرزاق ذوالقوة المتين (آيه 58 سوره ذاريات).

و نيز فرموده: نحن نرزقكم (آيه 151 سوره انعام).

منحصرا خداي رزاق است كه مخلوق خود را رزق مي دهد و البته رزق كل شي ء بحسبه.



از در بخشندگي و بنده نوازي

مرغ هوا را نصيب ماهي دريا



قسمت خود مي خورند منعم و درويش

روزي خود مي برند پشه و عنقا



حاجت موري بعلم غيب بداند

در بن چاهي بزير صخره ي صماء





[ صفحه 534]





از همگان بي نياز و بر همه مشفق

از همه عالم نهان و در همه پيدا



پرتو نور سرادقات جلالش

از عظمت ماوراي فكرت دانا



خود نه زبان در دهان عارف مدهوش

حمد و ثنا مي كند كه موي بر اعضاء



هر كه نداند سپاس نعمتش امروز

حيف خورد بر نصيب رحمت فردا



بار خدايا مهيمني و مدبر

وز همه عيبي منزهي و مبرا



ما نتوانيم حق حمد تو گفتن

با همه كر و بيان عالم بالا



الهي قصرت الالسن عن بلوغ ثنائك كما يليق بجلالك، كلام امام سجاد عليه الصلوة و السلام (از مناجات عارفين در مفاتيح قمي).



[ صفحه 535]