بازگشت

جهان اسلام در عصر حضرت امام حسن عسكري


جهان اسلام در عصر امام حسن عسكري عليه السلام به قدرت حقيقت دين و جهش علمي و جنبش اخلاقي كه از مسلمين ظهور و بروز كرده بود جاي خود را در دنياي بشريت باز كرده نهايت در فروع و مشكلات از كساني رهبري مي گرفتند كه چندان به حقيقت دين واقف نبودند يعني از پيشوايان روحاني كه



[ صفحه 547]



سياست به مقام روحانيت نصب كرده بود راهنمائي مي خواستند و چون به حقيقت دين واقف نبودند و در علم و اخلاق و تقوي هم به پايه ي اهل پيغمبر اسلام نمي رسيدند اكثريت سبب انحراف مردم مي شدند.

تنها چيزي كه پرده ي جهالت را بالا زده بود آثار علمي امام صادق عليه السلام و احتجاجات و ارشاد و راهنمائي امام رضا عليه السلام از مركز قدرت سلطنت و خلافت بود كه دست به دست مي گشت و مردم ميل داشتند به خدمت امام عسكري عليه السلام برسند ولي دشمن آنها را محدود نمود و اياب و ذهاب و آمد و رفت با آنها براي همه كس آسان نبود لذا فقط از راه مكاتبات و وكالت به شخصيت هاي متقي و پرهيزكار و ارسال نامه ها و رساله ها آنچه براي مردم مشتبه و مجهول مانده بود بدين طريق حل و هضم مي شد.

در اينجا ناگفته نماند كه بني اميه و بني عباس همه طالب حكومت بودند و براي دين خصومت خاصي نداشتند بلكه چون زعماي دين خاندان علوي كه رهبر دين بودند و حكومت معنوي حق آنها بود و اينها غصب كرده با آنها به مبارزه برخواسته بودند و با تمام قوا مي كوشيدند آنها را منكوب نمايند كه خلافتشان بي معارض باشد.

ولي دشمن ديرين دين كه يهود و نصاري بودند چنانچه هم اكنون هم به خصومت ديرينه بر جا هستند آنها از نقاط ضعف سلاطين جوان مغرور و مقتدر بي سواد و عياش خودخواه استفاده مي كردند و آنها را تحريك مي نمودند تا ريشه ي دين را بكنند در عالم وسيعتري آنها بي معارض باشند.

چنانچه مسيحيت و صهيونيست امروز هم همان اعمالي كه به واسطه و وسيله غيرمستقيم به دست يزيد بن معاويه و يا متوكل عباسي انجام مي داد در عصر ما هم با نقشه هاي ماهرانه تري كه تمام قدرت را به دست دارند به وسيله حكومت هاي وقت دشمني خود را با اسلام ظاهر مي سازند.

اسلام در دوره ي حضرت عسكري عليه السلام آن قدرت امپراطوري را از



[ صفحه 548]



دست داده بود ولي نفوذ معنوي آن روز افزون قوت گرفته و علماي بزرگ ملل متنوعه به سوي اسلام پناهنده مي شدند و از كشتي نجات قرآن بهره مند مي گشتند و لذا فرهنگ معارف دين افق وسيعي در دنياي بشريت پيدا كرده بود و نيازمند به يك شارح و مبين و رهبر و زعيمي آشنا به مكتب نبوت بود تا حقايق دين را عريان و برهنه از شوائبي كه بر او بستند به مردم جهان بفهماند و اين پيشواي بزرگ كه علم و دانشش متصل و مربوط به اقيانوس علم نبوت و سرچشمه وحي و الهام باشد جز حضرت امام حسن عسكري (ع) نبود.

اما در دوره ي عمر كوتاه اين يازدهمين گوهر ولايت چندين اتفاق افتاد كه موجب عقيم ماندن نهال علم و دين از نظر تشريح ولايت گرديد.

اول آنكه متوكل عباسي آن مرد جبار و خونخوار پايتخت امپراطوري اسلام را از بغداد به سامراء منتقل كرد و آنجا از نظر آب و هوا بهتر از بغداد بود و شهر بزرگي پربركت بود و حضرت هادي عليه السلام را از مدينه مهبط وحي مهاجرت دادند كه از مردم حجاز دور باشد زيرا آن مردم به فضيلت و سادگي اسلام و گرفتن احكام از خاندان آل محمد صلي الله عليه و آله به علم اليقين عادت كرده بودند و مي دانستند جز اين خاندان كسي نيروي اداره ي ملت اسلام را از نظر علم و فضيلت ندارد و اخبار آل محمد (ص) و احاديث نبوي و اخبار علوي (ع) مستقيما گوش به گوش و سينه به سينه منتقل شد مردم به آنچه تربيت گرفته بودند و در محبت آل علي عليه السلام عشق و علاقه داشتند و سامرا از مدينه دور بود و مردم را هم به بغض آل علي عليه السلام تربيت كرده بودند به علاوه كه اين كواكب درخشان ولايت را زير نظر گرفته و به محبس و زندان و مراقبت كامل جاسوسان نگاه مي داشتند كه در حقيقت آزادي از آنها سلب مي شد.

موضوع ديگر كه از حوادث موثر به شمار مي رفت اين بود كه در اين دو قرن مردم به عصر پيغمبر صلي الله عليه و آله نزديك بودند و از تابعين و پيرمردها



[ صفحه 549]



سينه به سينه حديث متواتر نقل شده بود كه مهدي موعود فرزند يازدهمين مقام ولايت و نهمين اولاد اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام است.

و بني عباس از اين موضوع سخت بيمناك بودند زيرا عقيده به صحت و درستي و راستي حديث نبوي داشتند و از آثار مهدي موعود هم مي ترسيدند كه اركان سلطنت آنها را متزلزل گرداند و آنها يقين داشتند كه مهدي موعود عليه السلام از حضرت امام حسن عسكري است و لذا امام يازدهم را سخت تحت مراقبت خود گرفته زنداني و حبس كردند آن هم در ميان عسكر و قشون و همواره حضرتش تحت نظر و مراقبت خلفاي عباسي بود.

المعتز فرزند متوكل و قاتل حضرت هادي و المعتمد فرزند الواثق قاتل امام عسكري معاصر اين امام بودند و از روزي كه اين خاندان جليل ولايت را به سامرا وارد كردند و در محله عسكريين كه جاي ارتش و قشون بني عباس در مركز خلافت بود جا دادند همواره شاهد و ناظر كليه عمليات و حركات و كلمات و افعال آنها بودند و از هيچ گونه فشار و زجر و تهديد و تحديد زندگي و بازداشت و زنداني درباره ي آنها دريغ نداشتند.