بازگشت

غمنامه




نمي دانم چرا دل پر ز غم شد

گمانم عسكري مسموم سم شد



به شهر سامرا محشر به پا شد

دگر خاك سيه ما را به سر شد



از اين غم مصطفي زار و ملول است

علي نالان و هم گريان بتول است



كه نور ديده اش مهدي موعود

كنار بسترش با خون دل بود



كنون رخت سيه مولا به بر كن

عزاداران بابت را نظر كن





[ صفحه 356]



مرثيه



امروز عسكري ز جهان ديده بسته است

قلب جهان و قطب زمان دل شكسته است



آن حجت خداي ز بيداد معتصم

پيوند زندگانيش از هم گسسته است



صاحب عزاست صاحب عصر اندراين عزا

روحش به چهار سالگي از كينه خسته است



بر چهره ي امام زمان آن در يتيم

از باد ظلم گرد يتيمي نشسته است



در خانه اي كه مركز اندوه و ماتم است

دشمن كمر به غارت آن خانه بسته است



از لطف آن كه نار كند برد بر خليل

صاحب زمان ز آتش بيداد رسته است



اندر بقيع و سامره و كربلا و طوس

گلهاي فاطمه بنگر دسته دسته است



مؤيد



[ صفحه 357]