بازگشت

خبر از حكيمه خاتون


حكيمه گويد: لباس پوشيده و به خانه ي برادرم امام علي النقي (ع) رفتم و سلام كردم و نشستم. قبل از اينكه چيزي بگويم حضرت فرمود: حكيمه! نرگس را پيش فرزندم بفرست. گفتم: من هم براي اين مطلب آمده بودم. فرمود: اي حكيمه ي بزرگوار! خداوند مي خواهد تو را در چنين ثوابي شريك گرداند و بهره ي عظيمي از خير و سعادت به تو كرامت فرمايد، كه تو را واسطه ي چنين امري كرده، حكيمه مي گويد: به خانه ي خود برگشتم و مقدمات و اسباب زفاف آنها را در خانه ي



[ صفحه 436]



خود فراهم ساختم و بعد از چند روزي هر دو را در خانه جمع كردم. پس از چند ماهي آفتاب ولايت، امام هادي وفات نمود و امام حسن عسكري به امامت رسيد و من پيوسته به خدمت امام حسن عسكري مي رسيدم. روزي نرجس خاتون درخواست كرد به منظور احترام، كفشهاي مرا از پايم درآورد و من رضايت نمي دادم. امام گفت و گوي ما را شنيد فرمود: عمه! خداوند تو را جزاي خير دهد! در خدمتش نشستم تا وقت غروب شد. پس به كنيز خود گفتم: جامه هاي مرا بياور تا برويم. امام فرمود: عمه! نزد ما باش زيرا امشب فرزندي گرامي متولد مي شود كه حق تعالي به وسيله ي او زمين را به علم و ايمان و هدايت زنده مي گرداند، بعد از اينكه با شيوع كفر و ضلالت مرده باشد.

گفتم: آقاي من! در نرجس هيچ گونه اثري از حمل نمي يابم. فرمود: آري از نرجس متولد خواهد شد! مجدداً شكم نرجس را با دقت معاينه كردم. چيزي و جزئي ترين اثري از حمل نيافتم. به سوي حضرت برگشتم و وضعيت او را به حضرت گفتم. امام تبسم كرد و فرمود: هنگام صبح همه چيز بر تو ظاهر مي شود. مثل او مثل مادر موسي است.