بازگشت

مثل او مثل موسي بن عمران است در رحم مادر


حكيمه مي گويد: پيش نرگس آمدم و گفتار امام را به او گفتم. گفت: اي خاتون! من خود هيچ اثري از حمل در خويش مشاهده نمي كنم. پس شب پانزدهم شعبان در آنجا ماندم و افطار نمودم و در كنار نرجس خوابيدم. در هر ساعتي از او خبر مي گرفتم و او را مي ديدم كه با آرامشي كامل خوابيده است. در اين شب مثل شب هاي ديگر براي تهجد بيدار شدم. چون به نماز وتر رسيدم، نرجس از خواب بيدار شد. وضو ساخت و نماز شب را به جا آورد. صبح كاذب طلوع كرده بود و نزديك بود نسبت به گفتار حضرت كه صبح را وعده داده بود در دلم شكي عارض شد.

ناگاه صداي امام را شنيدم كه مي فرمود: عمه! شك مكن؛ وقتش رسيده و من در همان حال در نرگس اضطرابي مشاهده كردم. او را در بر گرفتم و نام الهي را بر او خواندم. باز حضرت صدا زدند كه سوره ي «انا انزلناه» را بر او بخوان. از او پرسيدم كه چه حالي داري؟ گفت: آثار آن چه مولايم فرموده بود ظاهر شد. سپس سوره «انا انزلناه» را خواندم. شنيدم آن طفل در شكم مادر در خواندن «انا انزلناه» با من هم آواز شده و به من سلام كرد. من ترسيدم. امام صدا كرد كه عمه! در قدرت حق تعالي تعجب مكن. كلام امام تمام شد. نرگس از ديده ي من غايب شد. گويا ميان من و او پرده اي حايل گرديد و من به سوي امام حسن عسكري - عليه السلام - دويدم و فرياد مي كشيدم. حضرت فرمود: برگرد كه نرگس را خواهي ديد.

چون برگشتم پرده برداشته شد و در نرگس نوري ظاهر شده بود كه چشم مرا خيره مي كرد. حضرت صاحب را ديدم كه رو به قبله در حال سجده است. انگشتان سبابه را به سوي آسمان بلند كرده و مي گويد:



[ صفحه 437]



اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و ان جدي رسول الله و ان ابي اميرالمؤمنين وصي رسول الله. سپس همه ي امامان را تا خود نام برد و گفت: اللهم انجز لي وعدي و اتمم لي امري و ثبت لي وطائي واملا بي الارض قسطاً و عدلاً. [1] .

پس امام حسن صدا كرد: عمه! فرزندم را نزد من بياور. او را پيش پدر بردم. در حالي كه خسته شده بود. بر بازوي راستش نوشته شده بود: «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقاً» [2] .

همين كه نظرش به پدرش افتاد سلام كرد و امام حسن عسكري (ع) او را در آغوش گرفت و گفت: فرزندم! به قدرت الهي سخن بگو. پس صاحب الامر آيه ي 5 و 6 سوره ي قصص را خواند و فرمود: «بسم الله الرحمن الرحيم و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين و نمكن لهم في الارض و نري فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون». [3] .

امام ديدن اين مولود را براي خود آرزوي بزرگي مي دانست لذا هنگام تولد وي موج نشاط از چشمانش فرو مي ريخت و چنين مي فرمود: الحمد لله الذي لم يخرجني من الدنيا حتي اراني الخلف من بعدي اشبه الناس برسول الله خلقاً يحفظه الله تبارك و تعالي في غيبته ثم يظهره فيملأ الارض عدلاً و قسطاً كما ملئت جوراً و ظلماً. [4] .

حمد خدا را كه مرا زنده نگاه داشت تا با چشم خود جانشينم را ببينم و او شبيه ترين مردم به رسول خداست و خداوند تبارك و تعالي او را در پشت پرده نگاه مي دارد و سپس ظاهر مي شود و زمين را پر از عدل مي كند، همان طوري كه با جور و ستم پر شده بود.


پاورقي

[1] منتهي الآمال، ج 5، باب 14، ص 9-7 و بحارالانوار، ج 51، ص 6 و بعد. در روايت ديگر آمده پس از تولد صاحب الامر نوري از او ظاهر شد، آفاق آسمان گسترده شد و مرغان سفيد از آسمان فرود آمدند. پرهاي خود را به حضرت مي ماليدند و برمي گشتند.

[2] اسراء / 81.

[3] منتهي الآمال، ج 5، باب 14، ص 10 - 9.

[4] كمال الدين، ج 2، ص 409 و سيري در تاريخ تشيع، ص 757.