امام يازدهم از ولادت صاحب الامر به والي خود خبر مي دهد
احمد بن اسحاق يكي از شخصيت هاي معروف و نماينده ي امام حسن عسكري در قم است. امام به او مي نويسد: خداوند نوزادي به ما محبت فرموده است. اين مطلب نزد تو مخفي بماند و از توده ي مردم پوشيده باشد. ما فقط به خويشاوندان نزديك و مطمئن به دليل حق قرابت و به شيعيان خالص به سبب موالات آنها اطلاع مي دهيم. دوست داشتيم شما را نيز در جريان بگذرام تا
[ صفحه 440]
خداوند شما را در شادي ما شريك و سهيم گرداند؛ والسلام.
احمد بن اسحاق گويد: پس از خواندن نامه ي مسرت بخش راهي عراق شدم و در سامرا به خدمت امام عسكري شرفياب شدم. او جريان ملاقات را چنين شرح مي دهد كه پس از شرفيابي خواستم از جانشين او و امام بعدي بپرسم. امام پيش از سؤال من فرمود: اي احمد بن اسحاق! پروردگار عالم از روزي كه آدم را خلق كره روي زمين را از حجت خالي نگذاشته و نخواهد گذاشت بلكه همواره حجت خدا در روي زمين خواهد بود كه خدا به وسيله ي او بلاها را از ساكنان زمين دفع مي كند و به بركت او باران مي فرستد و به خاطر او بركات زمين را آشكار مي سازد: به يدفع البلاء عن اهل الأرض و به ينزل الغيث و به يخرج بركات الأرض.
احمد بن اسحاق مي گويد: گفتم پس امام بعد از شما كيست؟ چه كسي جانشين شماست؟ امام شتابان از جاي خود برخاست و داخل خانه شد و كودكي را با خود آورد كه چهره اش مانند ماه شب چهارده مي درخشيد و تقريباً سه ساله به نظر مي رسيد. آنگاه خطاب به من فرمود: احمد بن اسحاق! اگر منزلت تو پيش خداوند و حجت هاي او نبود، پسرم را به تو نشان نمي دادم. عرض كردم: آيا علامتي هست كه بيشتر مطمئن شوم و دلم آرام بگيرد؟ ناگهان آن كودك با زبان فصيح فرمود: انا بقيةالله في ارضه و المنتقم من اعدائه و لا تطلب اثراً بعد عين يا احمد بن اسحاق! من باقيمانده ي خدا در روي زمين هستم و از دشمنان خدا انتقام مي گيرم و تو اي احمد بن اسحاق! پس از ديدن يك موجود [يعني من] ديگر به فكر نشانه نباش. چه عالي سروده شاعر:
گلشن حسن تو سبز است تماشا دارد
لاله و نسترن و نرگس و شهلا دارد
عكسي از روي تو افتاد به گل تا دم صور
بلبل از عشق به او ناله و غوغا دارد
گفتمش آروزي بندگيت در سر ماست
هر كس اين مرحله را گفت تمنا دارد
گر بميرم ز غم عشق چه باك است كه يار
دم روح القدس و فيض مسيحا دارد
قصد جان مي كند آن زلف گره گير مگر
همچو من زلف تو هم علت سودا دارد
چشمه ي كوثر اگر نيست به هندو قسمت
پس چرا خال تو در كنج لبت جا دارد
باد بر خرمن زلف تو چو ره يافت ز رشك
عندليب از اثرش لرزه به اعضا دارد
آنگاه امام حسن عسكري فرمود: احمد بن اسحاق! اين امري از اوامر خداست و سري از اسرار خدا و غيبي از غيب هاي اوست. آن چه را به تو ارزاني داشتم محكم بگير و پنهان دار و خدا را شاكر باش، تا در روز قيامت در مقامات عليين با ما باشي. [1] .
احمد مي گويد: پس از ديدن و شنيدن اين سخنان با شادي فراوان محضر امام را ترك گفتم.
پاورقي
[1] كشف الغمة، ج 3، ص 216 و بخش آخر حديث در بحار، ج 51، ص 161 آمده؛ كمال الدين، ج 2، ص 384، باب 38.