بازگشت

بحثي درباره ي حضرت حسن بن علي العسكري، ابومحمد امام يازدهم


اسم آن بزرگوار حسن و كنيه ي مشهورش ابامحمد و ابن الرضا، و مشهورترين القاب آن بزرگوار عسكري است. ولادت باسعادت آن بزرگوار، هشتم ربيع الثاني سال 232 از هجرت [1] و شهادت آن بزرگوار هشتم ربيع الاول سال 260 از هجرت [2] به دست معتمد عباسي اتفاق افتاده است. بنابراين عمر آن بزرگوار بيست و هشت سال [3] ، و مدت امامت وي شش سال بود.

اين نكته مايه ي تأسف است كه حضرت عسكري تقريبا تمام عمر را يا در زندان و يا در تبعيد به سر برد. دو سه ساله بود كه با حضرت هادي (ع) به تبعيدگاه آمد و مدت بيست سال همراه با آن حضرت يا زندان و يا تبعيد بود و بعد تا شهادت خود آن حضرت هم كه تقريبا شش سال بود يا در زندان و



[ صفحه 162]



يا در تبعيد يا مراقبت شديد قرار داشت. از اين جهت، اصحاب نمي توانستند خدمت ايشان برسند و مجبور بودند كه مسائل خود را در ميانه ي راه از ايشان سؤال كنند.

راوي مي گويد: مي خواستم از حضرت عسكري عليه السلام بپرسم كه حكم عرق جنب از حرام چيست؟ مانع بودند كه خدمت آقا برسم و به من گفتند: امروز خليفه حضرت را خواسته، تو مي تواني مسأله ات را ميانه ي راه سؤال كني. مي گويد: ميانه ي راه ايستادم و چون حضرت دير كردند، كنار كوچه خسته شدم و به خواب رفتم. متوجه شدم كسي چوبدستي به شانه ي من نهاده است. بيدار شدم، ديدم حضرت عسكري سوار بر قاطري است. به من فرمودند: لا تصل فيه نماز در عرق جنب از حرام نخوان.

چون حضرت تحت نظر بودند، نتوانستم بيشتر از اين با ايشان گفتگو كنم!

معجزات حضرت عسكري به اين مسايل محدود نمي شود. مورخين براي آن حضرت معجزات بسياري نقل كرده اند و از آن جمله قضيه ي ابي الأديان است كه صدوق رحمه الله نقل فرموده است. ابي الأديان مي گويد: «حضرت عسكري مرا خواست، و جواب نامه هايي را به من داد كه به مداين ببرم و فرمود بعد از پانزده روز كه برمي گردي، من شهيد شده ام. گفتم: يا بن رسول الله وصي بعد از شما كيست؟ فرمودند: كسي كه بر جنازه ي من نماز بخواند. گفتم: باز هم علامتي بيان فرماييد! فرمودند: كسي كه نامه ها را از تو بخواهد و كسي كه بگويد در كيسه ها چه مقدار پول است. ابهت امام عسكري مانع شد كه زيادتر از اين سؤال كنم. به مداين رفتم و روز پانزدهم برگشتم. امام عسكري شهيد شده بود و كنار قبري مشغول غسل دادن آن حضرت بودند. طولي نكشيد كه به جعفر برادر امام عسكري گفتند، جنازه مهيا است بياييد نماز بخوانيد!» ابوالأديان ادامه مي دهد: من مي دانستم كه



[ صفحه 163]



جعفر فاسق و جاهل است و لياقت امامت ندارد. در اين ميان كه بهت ابي الأديان را گرفته بود، جواني چون پاره ي ماه پيدا شد و عمو را كنار زد و به جنازه نماز خواند و از اين كار همه را بهت گرفته بود؛ مخصوصا جعفر را. آن جوان بعد از نماز رو كرد به حسن و فرمود: جواب نامه ها را بده. طولي نكشيد چند نفر از قم آمدند و وصي حضرت حسن را خواستند. جعفر خود را معرفي كرد. آنها گفتند؛ ما پولها همراه داريم، نامه ها داريم، بايد بگويي نامه ها از كيست و در كيسه ها چه مقدار پول است و صاحب آن كيست؛ زيرا رسم حضرت عسكري (ع) چنين بود.

جعفر بهت زده گفت: يا للعجب مردم از من غيب مي خواهند!

در اين هنگام زني از خانه ي امام عسكري بيرون آمد و صاحب نامه ها و صاحب كيسه ها و مقدار پول ها را از طرف حضرت بقية الله عجل الله تعالي فرجه الشريف گفت و پول ها و نامه ها را گرفت و داخل خانه شد [4] ، و از همين زمان، براي خليفه و اطرافيان او حساسيت پيدا شد.

آنان حضرت عسكري را كنترل كردند كه آن فرزندي كه وعده ي خدا است به دنيا نيايد؛ ولي غافل از اينكه خداوند متعال حضرت موسي را براي نابودي فرعون زير تخت فرعون قرار مي دهد و در خانه ي فرعون به دست فرعون تربيت مي شود.

مطلبي كه مايه ي تأسف است، اين است كه حضرت عسكري با چندين خليفه زندگي كرد و از همه ي آنها مصيبت ديد: معتصم، واثق، متوكل، منتصر، مستعين، معتز، مهتدي و معتمد. مدت شش سال امامت را با سه خليفه ي معتز، مهتدي و معتمد بود. همه ي آنان از آن حضرت كرامتها ديدند؛ ولي نه تنها به امامت او معتقد نبودند، بلكه آن بزرگوار را مورد آزار قرار دادند. حضرت عسكري در آن مدت شش سال يا در زندان بود و يا در تحت مراقبت بود.



[ صفحه 164]



زندانبان معتمد مي گويد: چون به من امر شده بود كه شدت عمل به خرج بدهم، از اين جهت دو نفر را كه مشهور به قساوت و رذالت بودند بر زندان امام عسكري گماردم. طولي نكشيد كه آن دو نفر افرادي شايسته شدند؛ اهل نماز و روزه ي مستحبي؛ اهل تهجد؛ اهل وقار و سكينت؛ اهل خير و وفا. چون از آنها پرسيدم كه چرا به حسن بن علي سخت نمي گيريد؟ گفتند: در حق او چه بگوييم، كسي كه هميشه مشغول به عبادت خداوند است. روزها روزه مي گيرد، شب ها تا به صبح به عبادت است؛ كم حرف و پر وقار است؛ ابهت او چنان است كه چون به ما نگاه مي كند، لرزه به اندام ما مي افتد! [5] ولي آيا معتمدها، معتزها، متوكل ها پند مي گرفتند؟ نه، تا آنكه آن بزرگوار را شهيد كردند.

بشر اگر داراي اخلاق رذيله شد، از هر حيواني حيوان تر و از هر درنده اي درنده تر است. پروردگار عالم در سوره ي «والشمس» يازده قسم مي خورد و بعدا مي فرمايد:

قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها. [6] .

حتما رستگاري براي كساني است كه مهذب باشند؛ و همانا بدبختي و شقاوت براي كساني است كه مهذب نباشند.

و علت اين تأكيد را در همين سوره بيان مي كند. تاريخ قوم صالح پيامبر را بيان مي كند كه از حضرت صالح معجزه خواستند. ناقه اي با بچه اش از كوه بيرون آمد؛ ولي آنان نه فقط ايمان نياوردند، بلكه ناقه را پي كردند و استحقاق عذاب الهي پيدا كردند. قوم صالح، بني اميه، بني عباس و... فراوان اند و متعجب نباشيم كه در زيارت حضرت عسكري مي خوانيم: والأمام الحسن بن علي عليه السلام الذي طرح للسباع فخلصته من مرابضها و امتحن



[ صفحه 165]



بالدواب الصعاب فذللت له مراكبها. [7] .

«امام حسن بن علي كسي است كه نزد شيران انداخته شد. پس تو او را از چنگال گرگها، شيرها نجات دادي و تو حيوان هاي چموش را براي او رام نمودي.»

اين جمله اشاره به دو قضيه اي است كه براي حضرت عسكري پيش آمده بود:

1 - زندانبان به امر خليفه، حضرت را نزد شيران انداخت و يقين داشتند كه آن حضرت نابود خواهد شد؛ ولي ديدند كه حضرت مشغول به نماز است و شيران با كمال تواضع در اطراف او مشغول طواف مي باشند. [8] .

2 - خليفه استري چموش داشت و كسي نمي توانست آن را رام كند. روزي خواست حضرت عسكري را به دست خود نابود كند، گفت: استر چموشي دارم و مي خواهم كه شما آن را رام كنيد!

حضرت بلند شد و دست ولايت بر سر استر نهاده و سوار شد. حيوان باكمال آرامش از حضرت عسكري تمكين كرد. آن استر را به حضرت هديه داده اند. [9] .

استر چموش؛ شير درنده؛ گرگ خونخوار و سگ ها در مقابل ولايت رام هستند؛ ولي اين انسان سركش، متوكل ها، مستعين ها، معتزها، معتمدها نه تنها رام نيستند؛ بلكه قاتل ولايتند. همه ي آنان، خليفه؛ پسر خليفه؛ وزير و سرلشكر، به عظمت و شوكت و ابهت و شخصيت حضرت عسكري اقرار دارند؛ ولي همه ي آنان بر توهين؛ زندان، تبعيد؛ مراقبت؛ گرفتن؛ بستن و بالاخره شهادت آن حضرت اتفاق كردند.

احمد بن عبدالله خاقان كه مي گويند ناصبي بوده است، درباره ي حضرت



[ صفحه 166]



عسكري مي گويد: «حضرت عسكري مردي بود عالم؛ زاهد؛ باتقوا؛ باوقار و سكينت؛ با عفت و حيا و شرافت و با ابهت. ابهت او در دل همه حتي خلفا، وزرا، سردمداران، جايگزين بود. از اين جهت نزد آنان قدر و منزلت و عظمتي داشت. روزي پيش پدرم - وزير خلفا و همه كاره ي آنان - نشسته بودم كه به او خبر دادند ابن الرضا آمد. پدرم او را استقبال كرد و دستش را بوسيد. او را به جاي خود نشانيد و مانند يك بنده ي ذليل در مقابل او نشست. چون آن بزرگوار رفت، از پدرم سؤال نمودم كه اين آقا چه كسي بود؟ پدرم گفت: كسي در اين جهان استحقاق خلافت ندارد جز او! مردي است عالم، زاهد، داراي صفات انساني و بالاخره يك انسان كامل، چنانچه پدر او نيز چنين بود. [10] .

نظير اين كلمات از گفتار دشمن فراوان است، ولي فقط حرف است و در آن فايده اي نيست. از امتيازهايي كه براي حضرت عسكري نقل شده و خودي و بيگانه به آن اقرار دارند، ابهت حضرت عسكري است. گر چه در تاريخ ذكر شده است كه همه ي اهل بيت داراي ابهت خاصي بوده اند؛ چنانچه گذشت كه فرزدق درباره ي امام سجاد (ع) در نزد هشام گفت: يغصي حياء و يغضي من مهابته فلايكلم الا حين يبتسم.

چشم فرو مي بندد به جهت حيايي كه دارد و چشم، فرو بسته مي شود در مقابل او به جهت مهابت و ابهتي كه دارد، و مخاطب نمي شود جز وقت تبسم او.

و درباره ي اميرالمؤمنين (ع) نظير آن گذشت؛ ولي حضرت عسكري ابهتي فوق العاده داشته اند. چنانچه گفته شد همه ي خلفاي زمان ايشان، همه ي سردمداران، همه ي كارگردانهاي خلافت در مقابل ايشان متواضع و از ايشان حساب مي بردند. ابهت و شخصيت حضرت حسن (ع)، همه ي آنان را به



[ صفحه 167]



وحشت انداخته بود. حضرت عسكري مظهر ابهت پروردگار عالم بوده است. ابهت حضرت عسكري، مظهر ابهت اهل بيت عليهم السلام بوده است. ابهت حضرت عسكري، مصداق ابهت اسلام و انسان كامل بوده است. ابهت حضرت عسكري سرمشق براي همه بوده است. همه بايد بدانيم كه اگر رابطه ي ما با خداوند متعال كامل شد، ابهت خدايي براي شخصي پيدا مي شود. درباره ي حضرت عسكري (ع) نوشته اند: «موقعي كه پدرش از دنيا رفت، همه ي درباريها، خليفه زاده ها، وليعهدها، سركرده ها، غالب بزرگان بني هاشم و بني عباس، غالب بزرگان شيعه جمع بودند كه ناگهان بدر ولايت؛ حضرت عسكري با حال پريشان آمد. همه از جا برخاستند تا حضرت نشست و همه مقابل او نشستند. سكوتي سنگين مجلس را گرفت. قبل از آمدن حضرت، آن مجلس پر ازدحام بود و به محض ورود حضرت، صداها در گلو پيچيده و ابهت حسني سر تا پاي جلسه را گرفت؛ تا اينكه جنازه آماده ي حركت شد.» [11] .


پاورقي

[1] اصول كافي ج 1 ص 503.

[2] اصول كافي ج 1 ص 503.

[3] اصول كافي ج 1 ص 503.

[4] بحارالانوار چاپ قديم ج 11 ص 140 نقل از كمال الدين صدوق ره.

[5] بحارالانوار چاپ قديم ج 11 ص 135 نقل از ارشاد مفيد (ره).

[6] الشمس، آيات 9 و 10.

[7] منتهي الآمال ج 2.

[8] ارشاد ص 325 - 324.

[9] ارشاد مفيد ره ص 321، روضة الواعظين ج 1 ص 294، بحارالانوار ج 50 ص 265.

[10] اصول كافي ج ص 503 و 504 - ارشاد مفيد ص 318.

[11] اعلام الوري ص 369 - منتهي الآمال ج 2 باب 12 ف 5.