بازگشت

معجزات و ارتباط با جهان غيب


امام عسكري عليه السلام نيز همانند پدران بزرگوار خويش، در ارتباط ويژه با خداي متعال و جهان غيب و فرشتگان و داراي علوم ماورايي و احاطه ي ولوي كه از شئون امامت است مي بود. در كتب و روايات علماء موارد بسياري از معجزات و اخبار غيبي آن گرامي ذكر شده كه گردآوري همه ي آنها به كتابي جداگانه نيازمند است و ما در اين مقال به نقل چند نمونه اكتفا مي كنيم:

1- «ابو هاشم جعفري» مي گويد: روزي خدمت ابي محمد (حضرت عسكري) شرفياب شدم، مي خواستم از آن حضرت نقره اي بگيرم و انگشتري بسازم و به آن تبرك بجويم. نشستم و فراموشم شد؛ چون برخاستم بروم، امام عليه السلام انگشتري به من داد و فرمود: «نقره مي خواستي ما انگشتر داديم، نگين و اجرت ساختن آن را سود كردي! گوارايت باد اي ابو هاشم!»

گفتم: «سرور من، گواهي مي دهم تو ولي خدا و امام مني كه اطاعتت را جزو دينم مي دانم».

فرمود: «خدا تو را بيامرزد اي ابو هاشم!» [1] .

2- شبلنجي در كتاب «نور الابصار» از ابو هاشم جعفري نقل مي كند كه گفت: من و چهار تن ديگر در زندان «صالح بن وصيف» زنداني بوديم كه امام عسكري عليه السلام و برادرش جعفر به زندان وارد شدند؛ ما دور امام را براي خدمت گرفتيم. در زندان مردي از قبيله ي «بني جمح» بود و ادعا مي كرد كه از علويان است؛ امام به ما فرمود: «اگر در



[ صفحه 526]



جمع شما فردي كه جزو شما نيست، نمي بود، مي گفتم چه وقت رهايي رخ مي دهد». و به مرد جمحي اشاره فرمود كه بيرون شود و او بيرون رفت. آنگاه به ما فرمود: «اين مرد از شما نيست از او در حذر باشيد، گزارشي از آنچه گفته ايد تهيه كرده كه هم اكنون در لباس اوست و به خليفه نوشته است». برخي از ما به تفتيش او پرداخته، گزارش را كه در لباس پنهان كرده بود يافتيم، چيزهاي مهم و خطرناكي درباره ي ما نوشته بود... [2] .

3- «محمد بن ربيع شيباني» مي گويد: در اهواز با يكي از ثنوي ها (دوگانه پرستان) بحث و مناظره كردم. بعد به سامراء رفتم، حرفهاي آن ثنوي اندكي در دلم اثر گذاشته بود، در منزل «احمد بن خصيب» نشسته بودم كه امام عسكري عليه السلام از مراسمي عمومي آمدند و به من نگريستند و با انگشت اشاره كرده فرمودند: «احد احد فوحده؛ [خدا] يكتاست، يكتاست، او را يكي بدان». من از هوش رفتم. [3] .

4- «اسماعيل بن محمد» مي گويد: در خانه ي امام عسكري عليه السلام نشستم، وقتي امام عليه السلام بيرون تشريف آوردند جلو رفتم و از فقر و نيازمندي خويش شكوه كردم و سوگند ياد نمودم كه حتي يك درهم ندارم!

امام فرمود: «سوگند ياد مي كني در حالي كه دويست دينار در خاك پنهان كرده اي؟!»

و فرمود: «اين را براي آن نگفتم كه به تو عطايي ندهم». و به غلام خود رو كرد و فرمود: «آنچه همراه داري به او بده».

غلام صد دينار به من داد. خداي متعال را سپاس گفتم و بازگشتم؛ آن گرامي فرمود: «مي ترسم آن دويست دينار را وقتي كه بسيار نيازمند آني از دست بدهي».

من سراغ دينارها رفتم و آنها را در جاي خود يافتم، جايشان را عوض كردم و طوري پنهان ساختم كه هيچ كس مطلع نشود. از اين قضيه مدتي گذشت، به دينارها نيازمند شدم، سراغ آنها رفتم چيزي نيافتم، بر من بسيار گران آمد. بعدا فهميدم پسرم جاي آنها را يافته و دينارها را برداشته و برده است، و چيزي از آنها بدست من نرسيد و همانطور شد كه امام فرموده بود. [4] .

5- «محمد بن عياش» مي گويد: چند نفر بوديم كه در مورد معجزات امام عسكري با هم گفتگو مي كرديم. فردي ناصبي كه حاضر بود گفت: «من نوشته اي بدون مركب



[ صفحه 527]



مي نويسم اگر امام پاسخ آن را داد مي پذيرم كه او بر حق است».

ما مسائلي داشتيم كه نوشتيم، ناصبي نيز بدون مركب روي برگه اي مطلب خود را نوشت و آن را جزو نامه ها به خدمت امام عسكري فرستاديم. پاسخ سؤالات ما را مرقوم فرمودند و روي برگه ي مربوط به ناصبي، اسم او و اسم پدر و مادرش را نوشتند. ناصبي چون آن را ديد از هوش رفت و چون به هوش آمد به حق اعتقاد پيدا كرد و در زمره شيعيان امام قرار گرفت. [5] .

6- «عمر بن ابي مسلم» مي گويد: «سميع مسمعي» همسايه ي ديوار به ديوار من بود و مرا بسيار آزار مي داد؛ به امام عسكري عليه السلام نامه اي نوشتم و تقاضا كردم دعا بفرمايند خداوند فرجي بفرمايد. پاسخ دادند: «تو را به فرجي سريع بشارت مي دهم، تو مالك خانه ي همسايه ي مذكور خواهي شد».

پس از يك ماه آن مرد فوت كرد و من خانه ي او را خريدم و به بركت امام آن را به خانه خويش ضميمه ساختم. [6] .

7- «ابو حمزه» مي گويد: مكرر ديدم امام با غلامان [كه از ملل مختلف بودند و ترك و رومي و ديلمي و روسي در ميان آنان بود] به زبان خودشان سخن مي گويد، من شگفت زده شدم، پيش خود مي گفتم:... امام در مدينه متولد شده... چگونه به زبانهاي مختلف تكلم مي كند. آن گرامي به من روي آورد و فرمود: «همانا خداي عزيز و جليل حجت خود را از ساير آفريدگان ممتاز نموده و به او معرفت هر چيزي را عطا فرموده، امام زبانهاي گوناگون و نسب ها و پيش آمدها را مي داند و اگر چنين نباشد تفاوتي ميان امام و مردم نخواهد بود». [7] .



[ صفحه 528]




پاورقي

[1] اصول كافي، ج 1، ص 512.

[2] اعلام الوري، ص 373 - نور الابصار، چاپ قاهره، ص 183 - فصول المهمة، ابن صباغ مالكي، ص 286 با ا ندك تفاوت.

[3] كشف الغمه في معرفة الائمه، ج 3، ص 305.

[4] احقاق الحق، ج 12، ص 470؛ به نقل از فصول المهمه ابن صباغ مالكي ص 286.

[5] مناقب، چاپ نجف، ج 3، ص 538.

[6] كشف الغمه، ج 3، ص 302.

[7] ارشاد مفيد، ص 322.