بازگشت

امام حسن عسكري در زندان


امام حسن عسكري (ع) در دوران امامت هميشه در زندگي تحت نظر و در فشار سخت بوده، و اكثرا در زندان هاي طاغوت ها به سر برده است به عنوان نمونه:

1- المعتز (سيزدهمين خليفه عباسي) امام حسن عسكري (ع) را با جمعي از طالبيون زنداني كرد، داود بن قاسم مي گويد: ما با افرادي در زندان بوديم و زندانبان ما «صالح بن وصيف» بود، روزي ديديم: امام حسن عسكري (ع) را وارد زندان كردند، در زندان شخصي جمحي بود (و به عنوان جاسوس در زندان بود و ما او را نمي شناختيم) و او خود را علوي معرفي مي كرد، امام حسن عسكري (ع) به ما فرمود: اگر در ميان شما بيگانه نبود به شما خبر مي دادم كه در چه زمان آزاد خواهيد شد، و به آن شخص جمحي اشاره كرد بيرون برود، او بيرون رفت، امام به ما فرمود: اين شخص از شما نيست (جاسوس است) احتياط او را داشته باشيد در لباس او



[ صفحه 145]



كاغذي وجود دارد كه گزارش كار شما را براي خليفه نوشته است، يكي از افراد ما لباس او را جستجو كرد، همان گزارش را در آن يافت... [1] .

2- صالح بن علي همراه گروهي از نزديكان رژيم خلافت عباسي، نزد رئيس زندان «صالح بن وصيف» آمده و گفتند: «زندگي را در زندان بر ابومحمد (حسن عسكري عليه السلام) تنگ و سخت كن».

صالح در پاسخ گفت: دو نفر را مأمور مخصوص زندان او كرده ام، تا بر او سخت بگيرند، ولي آن دو نفر آن چنان تحت تأثير معنويت او قرار گرفته اند كه در عبادت و نماز به مرحله ي عظيمي رسيده اند، سپس دستور داد آن دو نفر را احضار كردند، و در حضور گروه عباسي، به آنها گفت: «واي بر شما، درباره ي اين مرد (امام حسن عسكري عليه السلام) چه مي گوئيد؟ و كارتان با او به كجا رسيده است؟».

آن دو نفر در پاسخ گفتند: «چه بگوئيم در مورد مردي كه شب ها را به عبادت و روزها را به روزه، به پايان مي رساند، و جز عبادت به چيزي اشتغال ندارد، وقتي كه او به ما مي نگرد، لرزه بر اندام مي شويم و بي اختيار مي گرييم. وقتي كه گروه عباسي، چنين شنيدند، سرافكنده از زندان بيرون رفتند.» [2] .

3- امام حسن عسكري (ع) را مدتي در زندان، به شخصي با تجربه و سخت كوش و خشن به نام «نحرير» سپردند، او آن حضرت را شكنجه مي داد و زندگي را بر او تنگ و سخت مي گرفت.

همسر او كه بانوي با ايمان بود، به او گفت: از خدا بترس، تو نمي داني كه چه شخصيتي در زندان تو است سپس آن زن پاره اي از عبادات و مقام ارجمند آن حضرت را براي شوهرش بيان كرد و آن گاه گفت: «من ترس آن دارم كه بلائي به تو برسد».



[ صفحه 146]



نحرير، خشمگين شد و گفت: سوگند به خدا او را (در باغ وحش) به جلو درندگان مي افكنم.

نحرير همين كار را با اجازه ي مقامات بالا كرد، و آن حضرت را به درون باغ وحش برد، و هيچ گونه شكي نداشت كه درندگان او را مي خورند.

پس از ساعتي آن حضرت را ديدند نماز مي خواند و درندگان در اطراف او آرام اجتماع كرده اند، آن گاه نحرير دستور داد آن حضرت را از آنجا بيرون آوردند. [3] .

4- ابوهاشم جعفري مي گويد: همراه امام حسن عسكري (ع) در زندان مهتدي عباسي (چهاردهمين خليفه ي عباسي) بوديم، امام حسن عسكري (ع) به من فرمود: «اي ابوهاشم! اين طاغوت (مهتدي) امشب را مي خواهد به سرور و عياشي بگذراند، ولي خداوند عمرش را قطع مي كند، و خلافت به خليفه بعد مي رسد». (او پسر ندارد كه به پسرش برسد).

ابوهاشم مي گويد: صبح باخبر شديم كه ارتشيان ترك به او يورش برده و او را كشته اند و معتمد عباسي به جاي او نشسته است. [4] .

5- معتمد عباسي مدتي امام حسن عسكري (ع) را تحت نظر علي بن حزين زنداني نمود، و همواره از ابن حزين، احوال حضرت را مي پرسيد، ابن حزين مي گفت: آن حضرت روزها روزه مي گيرد و شبها نماز مي خواند. [5] .

6- عيسي بن صبيح مي گويد: ما در زندان بوديم، امام حسن عسكري (ع) را نزد ما آوردند، به من فرمود: از سن تو 65 سال و چند ماه و يك روز گذشته، من كتاب دعائي داشتم كه تاريخ ولادتم در آن نوشته بود، در آن نظر كردم، ديدم عين آن است



[ صفحه 147]



كه امام فرمود.

سپس به من فرمود: آيا فرزند داري؟ گفتم: نه، گفت: «خدايا فرزندي به او (عيسي بن وصيف) عطا كن كه بازوي او باشد، فرزند بازوي خوبي است». آن گاه اين شعر را خواند:



من كان ذا ولد يدرك ظلامته

ان الذليل الذي ليست له عضد



:«كسي كه داراي فرزند باشد، حقش را به دست مي آورد، بيچاره كسي كه بازو ندارد».

عرض كردم: آيا شما فرزند داري؟ فرمود: آري به خدا سوگند به زودي فرزندي به من عطا خواهد شد، كه زمين را پر از عدل و داد مي كند. [6] .

7- وقت ديگري امام حسن عسكري (ع) را در زنداني تحت نظر «علي بن اوتاش» افكندند، او فردي بي رحم و خونخوار بود، و از دشمنان سرسخت آل محمد (ص) به شمار مي آمد، و به او دستور داده بودند، هرگونه كه خواستي آن حضرت را مورد شكنجه و آزار قرار بده، ولي حالت معنوي امام حسن (ع) به گونه اي بود كه يك روز بيشتر طول نكشيد، كه علي بن اوتاش تحت تأثير قرار گرفته و در برابرش زانوي عجز و تواضع به زمين زد، و حتي به احترام حضرت، چشمش را بلند نمي كرد.

و همين علي بن اوتاش وقتي از حضور امام (ع) بيرون آمد، از نظر شناخت و معرفت و گفتار، بهترين انسان هاي مؤمن شده بود. [7] .


پاورقي

[1] اعلام الوري ص 354- بحار ج 50 ص 312.

[2] ارشاد مفيد ص 324.

[3] ارشاد مفيد ص 324- 325 - بحار ج 50 ص 309.

[4] غيبة الشيخ ص 132- مناقب ج 4 ص 430.

[5] انوار البهية ص 348.

[6] همان مدرك 343.

[7] اعلام الوري ص 359.