بازگشت

قبور معاريف و بزرگان واقعه در كرمان


اول - در يك فرسخي شهر كرمان است مقبره اي كه منسوب است به جناب محمد بن موسي بن جعفر (ع) در سابق معلوم شد كه فرزند حضرت موسي بن جعفر (ع) المسمي به محمد يك نفر بوده كه برادر ابويني جناب احمدشاه چراغ است كه قبرشان در شيراز است.

دوم - در چوپار كه پنج فرسخي كرمان است قبري است منسوب به جناب حسين بن موسي بن جعفر (ع).

سوم - در خبيص كرمان است قبر جناب بابا زيد محمد بن علي الخارص بن محمد الديباج بن جعفر الصادق (ع) چنانچه در عمدة الطالب است.

چهارم - در سيرجان كرمان است قبر جناب علي بن ابراهيم بن موسي الكاظم (ع) كذا في كتاب بدايع الظهور.

پنجم - در كرمان است قبر سيد جليل جناب احمد بن علي بن الحسين بن علي بن مهنا الحسيني صاحب كتاب عمدة الطالب و بحر الانساب رحلتش در كرمان بود سنه هشتصد و بيست و هشت.

ششم - گويا قبر ابراهيم معبر كرماني هم در كرمان باشد.

و بدانكه در ميان معبرين ابن سيرين از همه اعلم بوده و جهت آنكه علم تعبير روزي ابن سيرين شد چنانچه بعضي از علماء نوشته اند اين بود كه ابن سيرين در اوائل امر مشغول به كسب بزازي بود و جمال نيكي داشت زني عاشق او شد به او گفت از اجناس بزازي بياور به منزل ما تا از تو خريداري نمايم ابن سيرين اجناسي برداشته به خانه او رفت همين كه نشست زن وارد شد به او در كمال زيبائي و از وي كام خود را خواست ابن سيرين هر قدر مذمت از زنا كرد فايده نبخشيد ابن سيرين



[ صفحه 840]



به بهانه اي از نزد وي بيرون شد و بدن خود را آلوده به نجاست نمود نزد زن آمد چون نظر زن به وي افتاد و آن هيئت قبيح را ديد از او متنفر شد و او را از منزل خود بيرون كرد و از منزل خود چشم پوشيد.

هفتم - در ماهان كرمان كه هفت فرسخي كرمان است قبر شاه نعمت الله ولي است كه سرسلسله شاه نعمت اللهي است و بقعه و بارگاهي دارد و موقوفات زيادي هم دارد و لقبش نعمةالدين است و از اولادش جناب محمد بن اسماعيل بن جعفر الصادق است ولادتش در سنه هفتصد و هشتاد بود در شهر حلب و رحلتش در پنجشنبه بيست و پنجم ماه رمضان سنه هشتصد و سي و چهار بوده در ماهان كرمان در رياض السياحه است كه ايشان در زمان شاهرخ بن امير تيمور مدتي در هرات ساكن بود روزي ميرزا شاهرخ از آن جناب سؤال نمود گفت با آنكه شما معروف هستيد به ولي چرا با امراء دولت ما مجالست نموده و لقمه ي شبهه ناك ميل مي كنيد آن جناب فرمود:



گر شود از خون دو عالم مال مال

كي خورد مرد خدا الا حلال



سلطان از اين ادعا خوشش نيامد و در مقام امتحان برآمد به يكي از ملازمانش فرمود برود بره ي بستم گرفته بياورد و به طباخ بدهد كه طبخ كند او هم رفت و بره اي را از بيوه زني جبرا گرفته داد به طباخ طبخ داده كرد چون طعام را گستردند در وقتي كه شاه نعمت الله سر سفره حاضر بود آن بره طبخ شده را آوردند شاهرخ به جناب شاه نعمت الله تكليف كرد ايشان هم ميل فرمودند.

شاهرخ فرمود طعام حرام مي خوريد و حلال مي پنداريد بعد شاهرخ به جهت ولي قصه گرفتن بره را از بيوه زن نقل كرد آن جناب فرمود اي سلطان تحقيق اين مطلب را بفرما تا بر شما مكشوف شود شايد در ضمن اين حكمتي باشد ميرزا شاهرخ امر فرمود كه بيوه زن را حاضر كردند و ماجرا را از او سؤال كرد؟

گفت: من پسري دارم كه مدتي غايب شده خبر ناخوشي او را شنيدم خيلي مشوش شدم نذر كردم كه اگر خداوند فرزندم را به سلامت به من برگرداند همين بره را نياز شاه نعمت الله ولي بنمايم و روز گذشته فرزندم به سلامتي وارد شد مي خواستم بره را به جهت ايشان ببرم ملازمان سلطان بره را از من گرفتند سلطان منفعل شد.

آن جناب طبع خوبي داشت و اين رباعي را در مدح حضرت امير (ع) گفته:



آن شاه كه او قسيم نار است و جنان

در ملك و ملك صاحب سيف است و سنان



ملك دو جهان از آن او هست بلي

آن را به سه نان گرفت و اين را بسنان



در شهر كرمان قبر مشتاق عليشاه است كه او را به امر جناب آخوند ملاعبدالله كرماني كشتند و قبرش بقعه و بارگاهي دارد و قتلش در سنه هزار و دويست و بيست و شش اتفاق افتاد.

در بم كه از اجل شهرهاي كرمان است قبر عبدالله بن عامر گريز مي باشد گويند كه فتح كرمان به دست او واقع شده و بعضي گويند كه فتح كرمان به دست عمر بن عبدالعزيز واقع شده و در مسجد جامعش گويند منبري است كه او منسوب است به عمر بن عبدالعزيز و بر محراب هم اسم او نوشته شده.