بازگشت

بعضي از حكايات در تجسم اعمال در عالم برزخ و در قيامت


اول در منازل الاخره از عالم فاضل قاضي سعيد قمي نقل فرموده كه به ما رسيده از كسي كه محل اعتماد است از استاد اساتيد ما شيخ بهائي قدس سره.

روزي رفت به زيارت بعضي از ارباب حال كه در مقبره اي از مقابر اصفهان مأوي كرده بود آن عارف به شيخ گفت من در اين قبرستان امر غريبي مشاهده كرده ام و آن اين است.

ديدم جماعتي جنازه را آوردند در اين قبرستان دفن كردند چون ساعتي گذشت بوي خوشي شنيدم كه از بوهاي اين نشأه نبود متحير ماندم به راست و چپ خود نظر كردم كه ببينم اين بوي خوش از كجا است ناگاه ديدم جوان خوش صورتي در لباس ملوك مي رود نزد آن قبر پس رفت رسيد به آن قبر تعجب من زياد شد چون رسيد نزديك آن قبر ديدم مفقود شد گويا داخل آن قبر شد پس زماني نگذشت ناگاه بوي خبيثي شنيدم كه از هر بوي بدي پليدتر بود نگاه كردم ديدم سگي مي رود در اثر آن جوان تا رسيد به آن قبر و پنهان شد پس من تعجب كردم ناگاه آن جوان خوش صورت بيرون آمد بدحال و بدهيئت و از همان راهي كه آمده بود برگشت من عقب او رفتم و از او خواهش كردم كه حقيقت حال را براي من بگويد.

گفت من عمل صالح اين ميت بودم و مأمور بودم كه در قبر او باشم ناگاه سگي كه ديدي آمد و او عمل غير صالح او بود من خواستم او را از قبر بيرون كنم تا وفا كنم به حق صحبت او آن سگ مرا دندان گرفت و گوشت مرا كند و مرا مجروح كرد چنانچه مي بيني و مرا نگذاشت كه با او باشم ديگر نتوانستم در قبر او بمانم بيرون آمدم و او را گذاردم چون آن مرد عارف اين حكايت



[ صفحه 854]



را براي شيخ نقل كرد شيخ فرمود راست گفتي «فنحن قائلون بتجسم الاعمال و تصورها بالصور المناسبة بحسب الاحوال».

دوم در دارالسلام عراقي از جناب آقا ميرزا ابوالقاسم تفريشي كه به زيور صلاح و سداد آراسته بود از شخص خواجه نقل كرد گفت من به همراه جنازه يكي از اعزه رجال دولت ناصرالدين شاه كه به كربلاي معلي مي بردند بودم در منزلي در نزديك تابوت با جمعي از همراهان نشسته بوديم ناگاه تابوت حركتي كرد سگ بدصورتي از ميان تابوت بيرون آمد و رفت همگي تعجب كرديم چون تابوت را نظر كرديم چيزي ميان تابوت نديديم لاعلاج به جهت حفظ از رسوائي چيزي از چوب تعبيه كرديم و در ميان كفن گذارديم و مشمع نموديم و با ريسمان محكم بستيم كه كسي مطلع بر آن نشود و آن جنازه عملي را ميان تابوت برديم به كربلاي معلي دفن كرديم.

سوم در كتاب راحة الروح از سيد جليل آقا سيد محمد نقل كرده وقتي در قم بودم شنيدم كه از مقبره شخصي از بزرگان دولت ناصري كه آن شخص از اهل آشتيان بوده آتشي بيرون شده به قسمي كه بسياري از آلات و فروش و اسباب بقعه ي آن مقبره را سوزانيده چون اين خبر را شنيدم خود رفتم و به چشم خود مشاهده كردم صدق آن واقعه را به قسمي كه از اثر آن آتش ديوارهاي بقعه سياه شده بود و بعضي از چوبهاي آن سوخته بود لذا تجديد نمودند مرمت و اصلاح آن بقعه را.

چهارم ايضا در دارالسلام عراقي از سيد جليل آقا سيد محمد عراقي نقل كرده در عراق شخصي را كه او را مي شناختم در مقبره اي دفن كردند تا مدت چهل روز چون وقت مغرب مي شد اثر آتش از قبر او نمايان و آواز ناله جانسوزي از آن قبر شنيده مي شد در اوايل يك شب چنان ناله و جزع آن شخص شدت كرد كه من خائف و هراسان شده و به خود لرزيدم و نزديك شد كه غش كنم بعضي از كسان من اطلاع يافته مرا برداشتند و بردند به خانه و پس از زماني به خود آمدم و از اين حالت كه از آن شخص ديده بودم در تعجب بودم زيرا كه حالت زندگي او بر آن مساعد نبود تا آنكه معلوم شد آن شخص مدتي مباشر عمل ديواني محله خود بوده و از يكي از سادات ماليات ديواني مي خواسته و آن سيد به دادن او قادر نبوده آن سيد را حبس كرده و از براي دريافت آن مدتي آن سيد را به سقف خانه آويخته كه مجسمه اين ظلم و صدمات آتشها شده.

اخبار در باب تجسم اعمال زياد است منجمله شيخ صدوق در امالي روايت كرده قيس عاصم با جماعتي از بني تميم خدمت حضرت رسول صلي الله عليه و آله رسيدند و از آن حضرت موعظه نافعه خواستند آن حضرت ايشان را موعظه فرمود به كلماتي از آن جمله فرمود اي قيس چاره نيست از براي تو از قريني كه با تو دفن شود او زنده است كه با تو دفن مي شود و تو مرده پس اگر او كريم باشد گرامي خواهد داشت تو را و اگر لئيم باشد تو را واخواهد گذاشت و محشور نخواهي شد مگر با او و سؤال كرده نخواهي شد مگر از او پس قرار مده او را مگر صالح زيرا كه اگر صالح باشد انس خواهي گرفت با او و اگر فاسد باشد وحشت نخواهي نمود مگر از او و او عمل تو است. قيس عرض كرد يا نبي الله دوست داشتم كه اين موعظه به نظم آورده شود تا ما افتخار كنيم به آن بر هر كه نزد ما هست از عرب آن جناب فرستاد عقب حسان بن ثابت كه او را به نظم آورد صلصال شاعر حاضر بود او را به نظم آورد قبل از آمدن حسان



تخير خليطا من فعالك انما

قرين الفتي في القبر ما كان يفعل



و لابد بعد الموت من ان تعده

ليوم ينادي المرء فيه فيقبل



فان كنت مشغولا بشي ء فلا تكن

بغير الذي يرضي به الله تشغل



فلن يصحب الانسان من بعد فوته

و من قبله الا الذي كان يعمل



الا انما الانسان ضيف لاهله

يقيم قليلا بينهم ثم يرحل



الحمد لله اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.