بازگشت

ذكر بعضي از كلمات حكمت آميز حضرت عسكري


اول - قال عليه السلام لا تمار فيذهب بهاؤك و لا تمازح فيجتري عليك.

فرمود جدال مكن پس مي رود خوبي و حسن تو و مزاح كه جرئت مي كنند و دلير مي شوند بر تو.

فقير گويد گذشت در كلمات حضرت امام رضا عليه السلام مذمت مراء و در كلمات حضرت موسي بن جعفر عليه السلام گذشت كلامي در مزاح.

دوم - قال عليه السلام: من التواضع السلام علي كل من تمر به و الجلوس دون شرف المجلس.

فرمود از تواضع است آنكه سلام كني بر هر كس كه مي گذري بر او و آنكه بنشيني در جائي كه پست تر است از مكان شريف مجلس.

مؤلف گويد: كه گذشت نظير اين در كلمات حضرت امام محمدباقر عليه السلام.

سيم - قال عليه السلام: اورع الناس من وقف عند الشبهة، اعبد الناس من اقام علي الفرآئض، ازهد الناس من ترك الحرام. اشد الناس اجتهادا من ترك الذنوب.

فرمود پارساترين مردم كسي است كه توقف كند نزد شبهه و عابدترين مردم كسي است كه به پا دار فرائض را و زاهدترين مردم كسي است كه ترك كند



[ صفحه 724]



حرام را و از همه مردم كوشش و مشقتش بيشتر است كسي كه ترك كند گناهان را.

چهارم - قال عليه السلام قلب الاحمق في فمه و فم الحكيم في قبلبه.

فرمود دل آدم احمق در دهانش است و دهان مرد حكيم در دلش است. حاصل آنكه شخص احمق اول چيزي را مي گويد بعد از آن تأمل در آن مي كند كه آيا صلاح بود گفتن اين كلام يا نه، به عكس شخص حكيم كه اول تأمل مي كند در كلامي كه مي خواهد بگويد پس اگر صلاح ديد گفته شود مي گويد آن را.

پنجم - قال عليه السلام لا يشغلك رزق مضمون عن عمل مفروض.

فرمود مشغول نسازد تو را روزي كه خدا ضامن آن شده از عملي كه بر تو فرض است.

ششم - قال عليه السلام ليس من الادب اظهار الفرح، عند المحزون.

فرمود از ادب دور است ظاهر كردن خوشحالي نزد شخص غمناك.

فقير گويد شايد شيخ سعدي از اين كلمه ي مباركه اخذ كرده باشد قول خود را:



چو بيني يتيمي سرافكنده پيش

مزن بوسه بر روي فرزند خويش



هفتم - قال عليه السلام رياضه الجاهل و رد المعتاد عن عادته كالمعجز.

فرمود رام كردن و تربيت شخص جاهل و برگردانيدن صاحب عادت را از عادتش مثل معجزه است.

فقير گويد روايت شده از حضرت عيسي عليه السلام كه فرمود مداوا كردم مريضان را پس شفا يافتند به اذن خدا و زنده كردم مردگان را به اذن خدا و معالجه كردم احمق را و قدرت نيافتم بر اصلاح او.

هشتم - قال عليه السلام لا تكرم الرجل بما يشق عليه.

فرمود اكرام مكن شخص را به آن چيزي كه شاق و دشوار است بر او.

نهم - قال عليه السلام من وعظ اخاه سر فقد زانه و من وعظه علانية فقد شانه.

فرمود كسي كه موعظه كرد برادر خود را در پنهاني همانا آراست او را و كسي



[ صفحه 725]



كه موعظه كرد او را آشكار همانا عيب كرد او را.

دهم - قال عليه السلام من انس بالله استوحش من الناس.

فرمود هر كسي كه انس به خدا گرفت وحشت كند از مردم.

فقير گويد كه اين فرمايش را شيخ سعدي در اين اشعار گنجانيده:



چنين دارم از پير داننده ياد

كه شوريده اي سر به صحرا نهاد



پدر در فراقش نخورد و نخفت

پسر را ملامت نمودند و گفت



از آنكه كه يارم كس خويش خواند

دگر با كسم آشنائي نماند



به حقش كه تا حق جمالم نمود

دگر هر چه ديدم خيالم نمود



به صدقش چنان سر نهادم قدم

كه بينم جهان با وجودش عدم



دگر با كسم برنيايد نفس

كه با او نماند دگر جاي كس



گر از هستي خود خبر داشتي

همه خلق را نيست پنداشتي



قال الله تعالي: قل الله ثم ذرهم و قال اميرالمؤمنين عليه السلام عظم الخالق عندك يصغر المخلوق في عينك.

يازدهم - قال عليه السلام لو عقل اهل الدنيا خربت.

فرمود آن حضرت كه اگر اهل دنيا داناني و فهم داشتند و دريافت مي كردند دنيا خراب و ويران مي شد.

دوازدهم - فرمود آن حضرت كه همانا از براي جود و بخشش اندازه و مقداري است، پس هرگاه زياد شد از آن مقدار پس آن اسراف است و از براي حزم و احتياط مقداري است پس هرگاه زياد شد از آن مقدار پس آن جبن و ترس است و از براي اقتصاد و ميانه روي مقداري است پس هرگاه زياد شد بر آن پس آن بخل است، و از براي شجاعت مقداري است پس هرگاه زياد شد بر آن پس آن تهور و بي باكي است و كافي است تو را از براي ادب كردن نفست اجتناب كردنت از چيزي كه مكروه و ناپسند مي شمارد از غير خودت.



[ صفحه 726]