بازگشت

قتل امام


آنچه كه درباره خبث ذات و پستي و رذالت دشمنان ائمه عليهم السلام بگوئيم نمي توانيم حق قسمتي از مطلب را هم ادا كنيم.

آيا مأمون كه امام رضا عليه السلام را به قتل ميرساند يا معتصم كه امام محمدتقي عليه السلام را شهيد مي كند و معتمد كه امام حسن عسكري عليه السلام را به شهادت مي رساند، مگر با معاويه و يزيد كه امام حسن و امام حسين عليهماالسلام را شهيد مي كنند فرقي هم دارند؟ تازه اگر هم بتوان فرقي براي آنها قائل شد در اين است كه آن خلفاي بني عباس از معادل هاي اموي خود بدتر بوده اند زيرا آنها قرابت خوني هم داشتند و به اصطلاح «رحم» ائمه ما (ع) و پسرعموهاي آنها بودند و اين جنايات بسيار عظيم و هولناك را مرتكب مي شدند اما بني اميه كه حالشان از اول معلوم بود.



[ صفحه 60]



اگر خلفاي بني اميه را كافر حساب كنيم بني عباس را مي بايد منافق به حساب آوريم، و البته منافق از كافر بدتر است، زيرا دشمني منافق آشكار نيست اما دشمني كافر آشكار است و لذا ضربات و صدمات منافق براي دين از كافر شديدتر است.

منافق خود را در پس چيزهائي كه براي مردم محترم است پنهان مي كند و خود را به رنگ محيط درمي آورد و از داخل كار را خراب مي كنداما كافر هرگز نمي تواند چنان صدمات جبران ناپذيري وارد بياورد.

دليل اينكه بني عباس 300 سال دوام آوردند در حالي كه بني اميه نتوانستند بيش از 80 سال دوام بياورند فقط همين بوده است.

مردم گول ظاهر بني عباس و قرابت خوني آنها با پيغمبر (ص) و ادعاي اسلام آنها را مي خوردند. اما بني اميه فقط در پناه شمشيرهاي خود بر مردم حكومت كردند و حتي خودشان هم مي گفتند. چنانكه معاويه به صراحت پس از عقد صلح، وقتي كه به عراق آمد، به مسجد رفت و بر منبر بالا رفت و به مردم گفت اي مردم من با شما جنگ نكردم كه شما نماز بخوانيد و روزه بگيريد و زكاة بدهيد و حج كنيد، زيرا شما اين كارها را مي كنيد بلكه من براي اين با شما جنگيدم كه بر شما حكومت كنم.

اما بني عباس هرگز چنين صراحتي به كار نبردند و هرگز خبيث ذات خود را به زبانهاي خود اين قدر آشكار نكردند بلكه



[ صفحه 61]



همواره خود را حامي دين و نگهدار شعائر دين و پسرعموي پيغمبر و جانشين واقعي رسول اكرم (ص) قلمداد مي نمودند و تظاهر به دين و امور ديني مي كردند و مساجد و كتابخانه ها بنا مي نمودند و علما را تشويق مي كردند و مي پروردند اما در همان زمان ائمه، سادات و ديندارهاي واقعي و فهمندگان قرآن و دين را دسته دسته مي كشتند و مالياتهاي ممالك اسلامي را كه به صورت زكاة مي گرفتند صرف قصور افسانه اي و حرمسراهاي باورنكردني مي كردند.

ائمه بعد از امام جعفر صادق (ع) با چنين اشخاص فوق العاده پست و رذلي همزمان بودند و اين نمونه اي است از يكي از وجوه سختي زمان آنها.

امام حسن عسكري هم با يكي از بدترين آنان (يعني معتمد) هم عصر بود و اين معتمد شخصي بود فوق العاده سفاك و مورخين از زياي كشته هاي دوره ي او تعجب كرده اند و كشته هاي سياسي دوره او را به نيم ميليون نفر برآورد كرده اند.

اين ملعون چنانكه در آخر كتاب خواهيم ديد، امام ما (ع) را مسموم مي كند و با تردستي خاص، عقل و فكر مردم را نيز تسخير مي نمايد و چنان جلوه مي دهد كه امام به مرگ طبيعي خود مرده است و بر اين موضوع شاهد هم اقامه مي كند و البته مردم هم، طبق معمول باور مي كنند!! و او هم به حكومت خود ادامه مي دهد...



[ صفحه 65]