بازگشت

رد خيرخواهي


شخصي به نام علي بن زيد روايت كرده است كه اسب خوبي داشته كه به خوبي معروف بوده است روزي به منزل حضرت امام حسن عسكري عليه السلام رفته آن حضرت درباره ي آن اسب از او پرسيده و او جواب داده كه آري هنوز آن را دارم و با آن تا درب خانه شما آمده ام...

حضرت به او فرمود قبل از اينكه شب بشود آن را عوض كند. او از منزل امام (ع) خارج شد در حالي كه به فكر فروش اسب خود بود اما با برادرش در اين باره مشورت كرد و با اينكه آن اسب مشتري هائي داشته، در فروش آن آنقدر سستي به خرج داد كه شب شد و بالاخره اسب به فروش نرسيد و پس از مدتي خدمتكار خبر تلف شدن آن اسب را به او داد.

آن شخص مي گويد كه از اين موضوع اندوهگين شده و پس از



[ صفحه 93]



چند روز به خدمت حضرت امام حسن عسكري رسيده و با خود فكر مي كرده كه چه خوب است آن حضرت اسبي به او عطا كند يا اينكه با خود فكر مي كرده آيا اسبي نظير آن نصيبش خواهد شد يانه؟

او مي گويد در اين فكرها بودم كه ناگاه شنيدم آن امام بزرگوار فرموده است كه آري اسبي نظير آن نصيب تو خواهد شد و دستور فرمود تا خادم اسبي را كه خود ايشان بر آن سوار مي شد به او بدهد، و فرمود كه اين اسب از اسب تو قويتر و عمر آن هم بيشتر است.

در اين روايت هم نكته هائي است:

اولا نشان مي دهد كه اين شخص از نزديكان آن حضرت بوده و از جمله كساني بوده كه زود به زود به خانه آن حضرت مشرف مي شده است. با وجود اين، وقتي كه امام عليه السلام تكليفي به او نمود، او در اجراي آن سرعتي به خرج نداد بلكه با برادر خود مشورت نمود! آيا راي برادر او نسبت به راي امام (ع) صائب تر بود كه او خود را محتاج به مشورت با برادرش ديد؟ آن هم پس از اينكه امام (ع) صريحا دستور روشني به او داده بود؟!

به هر حال اين قصه نشان دهنده درجه اطاعت و انقياد بسياري از شيعيان در آن دوره مي باشد.

از طرف ديگر اين موضوع نشان مي دهد كه امام (ع) چقدر به فكر حفظ منافع شيعيان بوده است البته اگر كسي اشكال كند



[ صفحه 94]



كه چرا امام دستوري داد تا ضرري كه بايد به كسي مي خورد به كسي ديگر بخورد، جواب مي دهم:

اولا امام از روي حكمت سخن مي گويد و كسي را نمي رسد درباره حكم امام (ع) چون و چرا كند البته اگر بخواهيم بعضي از حكمتهاي اين موضوع را بفهميم بد نيست اما بايد بدانيم كه اطاعت از دستور امام نبايد متوقف بر فهم فلسفه آن شود.

با توجه به نكته فوق، ممكن است بعضي از حكمتهاي آن دستور امام (ع) به قرار ذيل باشد:

1- آن حضرت مي دانسته كه آن شخص آن اسب را نخواهد فروخت و لذا خواسته است اين موضوع يعني دستور امام و سستي او و انجام ندادنش براي او امتحان و عبرت شود و خودش بفهمد كه درجه اطاعت و انقياد او ضعيف و ديگران و آيندگان هم بهفمند كه امام (ع) چه نوع اطرافياني داشته است.

2- ممكن است در صورتي كه آن شخص اسب را مي فروخت آن اسب نزد صاحب جديدش عمر بيشتري مي داشت.



[ صفحه 95]