بازگشت

پيشگوئيها


در اين باره مي توان آن داستاني را كه در قسمت نپذيرفتن مذهب تشيع ديديم [1] دوباره به خاطر آورد.

در حقيقت آن حضرت با خبر دادن از مكنونات قلبي آنها و يا خبر دادن از نجواي دو نفري آنها نشان داد كه مقامي از جانب خدا دارد (زيرا غير از خداوند و يا ملائكه مخصوص شخص ديگري از آنچه در قلب مي گذرد و يا از نجواي اشخاص اطلاع ندارد) و به اين وسيله باعث تحكيم اعتقاد قلبي آنها گرديد و آنها در قلبشان حتما به مقام امامت آن حضرت معترف بودند اما شايد آن قدر دون همت بودند كه فكر مي كردند اگر



[ صفحه 126]



آن را اظهار هم بكنند، و به مذهب تشيع بپيوندند قسمتي از چيزهائي را كه دارند از دست خواهند داد.

به هر حال همان اعتقاد قلبي آنها بود كه باعث بازگو كردن آن جريان توسط خود آنها گرديد و در كتابها ضبط شد و اكنون به دست ما رسيد و به اين وسيله دين عده اي تقويت گرديد. آن حضرت در آن لحظه اي كه داشت از مكنونات قلبي آنها يا از نجواي آنها خبر مي داد، همه اين چيزها را در نظر گرفته بود و مي دانست كه به اين وسيله و با ديدن اين معجزات، يا خواندن و شنيدن درباره آن عده اي به راه راست هدايت مي شوند و عده اي هم كه در راه راست هستند، مصمم تر و ثابت تر خواهند شد و اگر ايشان اين چيزها را در نظر نگرفته بود، آن نوع خبر دادن ها ز امور غيبي را انجام نمي داد.


پاورقي

[1] و خلاصه آن اين بود كه فقر بر پدر و پسري از واقفي مذهب ها فشار آورده و آنها نزد امام حسن عسكري مي روند و درست به آن مقدار كه به قلب آنها خطور كرده بود، و انتظار داشتند از امام عطا مي بينند.