بازگشت

شهادت


شهادت امام حسن عسگري عليه السلام به اين صورت واقع شد كه طي نقشه اي به دستور خليفه آن حضرت را مسموم كردند.

ايشان پس از مسموميت بيمار شدند و خبر به خليفه رسيد.

خليفه پنج نفر از خواص و معتمدين خود از جمله نحرير خادم و محرم اسرار خود را به خانه امام (ع) فرستاد و سفارش اكيد نمود كه آنها پيوسته ملازم آن خانه باشند.

علاوه بر آن خليفه كساني را هم مامور كرده بود كه هر صبح و شام نزد امام (ع) رفته و از حال ايشان او را مطلع نمايند.

وقتي كه حال امام (ع) رو به وخامت گذاشت، خليفه به قاضي القضاة دستور داد تا 10 نفر از علماء مشهور و اشخاص مورد



[ صفحه 136]



وثوق را بخواند و آنها پيوسته در حضور آن حضرت باشند. منظور خليفه از اين كار اين بود كه وانمود نمايد امام (ع) به اجل طبيعي خود از دنيا رفته و توطئه اي در كار نبوده است.

بهرحال پس از چندي امام عليه السلام رحلت فرمود.

رحلت امام تنها شهر را تكان داد، همه مردم از تمام اصناف و طبقات براي تشييع جنازه مبارك آن حضرت اجتماع نمودند و شهر سامراء از كثرت ناله و شيون و ضجه مردم مثل آن روز را به خاطر نداشت.

خليفه ابوعيسي را مامور كرد كه بر جنازه مبارك نماز بخواند [1] .

ابوعيساي مزبور پيش از ايستادن به نماز، كفن را از صورت مبارك آن حضرت كنار زد و علويين، و هاشميين، امراء و وزراء، قضاة، علماء، نويسندگان و ساير وجوه مردم را جمع نمود و از آنها خواست كه جلو بيايند و به صورت مبارك امام (ع) نظر كنند و آنگاه گفت كه حسن بن علي (ع) در ميان بستر خود به اجل خود از دنيا رفته و كسي آسيبي به او نرسانده و در مدت مرض و نقاهت ايشان هم اطباء و قضات و بزرگان و اشخاص عادل نزد ايشان حضور داشتند و بر اوضاع و احوال او شاهد بوده اند و



[ صفحه 137]



بر اين موضوع شهادت مي دهند. [2] .

ابوعيساي مزبور پس از اين استشهاد، بحسب ظاهر بر امام عليه السلام نماز خواند ولي در حقيقت نماز و ساير تجهيزات آن حضرت را خلف صالح انجام داد و سپس بدن مبارك به خاك سپرده شد.

خليفه شنيده بود كه براي امام حسن عسكري فرزندي خواهد بود زيرا عقايد شيعيان در بين مردم منتشر شده بود خليفه از جان خود و خلافتش بيمناك بود و لذا مي خواست پسر آن امام (ع) را كه بنابر اعتقاد شيعيان ظهور خواهد كرد و بساط ظلم و ظالمين را نابود خواهد نمود، به چنگ آورده و به قتل برساند و خيال خود را راحت كند (زهي فكر باطل و خيال خام!)

بالاخره خليفه بعد از تعقيب و جستجوي بسيار، از يافتن پسر آن حضرت مايوس شد و دستور داد ماترك آن حضرت را طبق مذهب اهل تسنن بين مادر آن حضرت و برادرش جعفر تقسيم نمايند.

از طرفي مادر آن حضرت هم براي اينكه ذهن خليفه را منصرف نمايد، ادعا كرد كه وصي آن حضرت (يعني وصي امام



[ صفحه 138]



حسن عسكري عليه السلام) مي باشد و اين موضوع را نزد قاضي هم به ثوبت رسانيد.

اما شواهدي وجود دارد كه نشان مي دهد خليفه باز هم دست بردار نبود و پيوسته در جستجو و در صدد يافتن فرزند آن امام بزرگوار بود و گماشتگاني بر خانه امام گماشته بود تا كوچكترين اخبار مربوط را گزارش نمايند.

از جمله اينكه يك كنيز آن حضرت را كه گمان حاملگي بر او مي برد، دو سال در اطاقي حبس كردند و ماموريتي بر او گماشتند تا اينكه به محض تولد نوزاد، بر او دست يابند و او را به قتل برسانند اما پس از گذشتن مدت فوق، چون از حامله بودن او مايوس شدند، از او دست برداشته و رهايش كردند. [3] .

اين بود جريان شهادت امام حسن عسكري عليه السلام و بعضي وقايع مربوط در صورتي كه موضوع را از خارج خانه ي آن امام بزرگوار بنگريم.

اما در صورتي كه به واقعه از داخل خانه بنگريم، البته قضاياي ديگري را هم ملاحظه خواهيم نمود.

البته امام حسن عسكري (ع) به كمك علم امامت زمان دقيق



[ صفحه 139]



شهادت و وفات خود را مي دانستند و لذا در شب وفات خود، نامه هاي بسياري كه امور مهمي در آنها بود به وسيله آنها كار دين محكم مي شد، به شيعيان مخصوص نوشته و وصيتهاي لازم را نموده و تا قدر امكان به عبادات پرداختند.

در آن شب غلام و كنيز باوفايش عقيد و ضيقل در حضورش بودند و شخص ديگري هم بود و آن هم وصي و جانشين ايشان و خاتم اوصياء يعني حضرت امام زمان ما عليه السلام بود.

براي آن حضرت آب گرمي كه به دستور طبيب مستكي [4] زده بودند آوردند. آن حضرت در اثر ضعف و لرزش اندام نتوانست آب را ميل بفرمايد لذا به غلام مخصوص خود امر فرمود كه فرزند برومند و خلف صالح او را خبر كند و ايشان تشريف آورده و ظرف آب را به دهان پدر بزرگوار نزديك كرد و به فرزند بزرگوار خود فرمودند كه ايشان را وضو بدهد و بعد از وضو فرمودند كه ايشان را مهياي قبله نمايد و بعد از نماز به فرزند محترم خود بشارت دادند كه او پس از ايشان حجت خداست و مواريثي را كه مربوط به انبياء گذشته (ع) و خاتم پيامبران (ص) و ائمه طاهرين (ع) بود و نيز علوم مخصوصه و امانات مربوط به مقام امامت را به فرزند برومند خود كه مي رفت دقايقي چند به مقام امامت نايل گردد سپرد، و آنگاه وفات كرد و به انبياء و اوصياء و پاكان قبل از خود ملحق شد و از اين دنياي دون و پست و زبون، مانند مرغي كه از قفس آزاد شده باشد، به امر خداوند رهائي يافت.



[ صفحه 140]



پس از آن خبر شهادت ايشان در شهر پخش شد و مردم خبردار شده و صداي گريه و زاري و ناله و شيون و ضجه از همه جا و همه دوستداران و دينداران برخاست و خليفه و اطرافيان هم كه منتظر بودند، خبر شدند و آنچه كه قبلا نقل نموديم، رخ داد.



[ صفحه 141]




پاورقي

[1] البته از نظر شيعيان اين كارهاي خليفه معتبر نيست و غسل و كفن و دفن امام (ع) فقط با امام بعدي است و خليفه و غيره از اين كارها منظورهاي سياسي داشتند.

[2] از اين موضوع چيزهائي معلوم مي شود: 1- محبوبيت زياد امام (ع) در ميان مردم 2- متهم بودن خليفه و دستگاه خلافت از طرف مردم و اذعان خليفه و دستگاه خلافت به اين امر 3- حتميت ارتكاب قتل توسط خليفه و اطرافيان 4- وجود نقشه كشي دقيق و صحنه سازي ماهرانه براي اين جنايت عظيم.

[3] علت دو سال نگهداشتن آن كنيز فتواي ابوحنيفه است زيرا او حداكثر مدت حمل را دو سال گفته است، ديگران مانند شافعي و مالك چهار سال و پنج سال هم گفته اند و حتي در بين اهل سنت قولي وجود دارد كه طبق آن حداكثر مدت حمل را هشت سال هم گفته اند. اما به نظر شيعه، مدت حمل از يك سال بيشتر نمي شود و لو يك ساعت.

[4] نوعي دواء است.