بازگشت

زنان و فرزندان


حضرت امام حسن عسكري عليه السلام فرزندي جز حضرت مهدي قائم آل محمد (ص) فرزند ديگري نداشتند و نيز به جز مادر آن حضرت همسر ديگري اختيار نفرمودند.

كيفيت ازدواج آن حضرت با مادر امام زمان (ع) خود داستان جالبي دارد كه نشان دهنده كمال اهميت موضوع است زيرا كسي كه قرار است وظيفه اي مانند وظيفه مهدي (عج) داشته باشد و سرانجام قيام كند و شرق و غرب عالم را به اسلام در آورد و دين حق را ظاهر و بر همه اديان و مكاتب و ايدئولوژيها چيره بگرداند، بايد استعدادها و قواي مخصوصي در او باشد و نمي توان انتظار داشت كه از پدر و مادري عادي، چنان وجودي عالي ببار آيد.

لذا مي بينيم امام زمان عليه السلام از طرف پدر پشت اندر پشت به امامان مربوط است و از طرف مادر هم بايد به گونه اي



[ صفحه 146]



باشد كه لياقت و شايستگي لازم در مادرش موجود باشد.

شخصي چون عيسي (ع) را مادري چون مريم پاك (ع) لازم است حسن و حسين (ع) را مادري چون فاطمه (ع) بود، مهدي موعود (عج) نيز در داماني پاك و منزه مانند نرجس خاتون بايد پرورش يابد.

مي بينيم خداوندي كه از روي حكمت، يوسف (ع) را از كنعان به مصر مي برد و به پادشاهي مي رساند، همان خداوند، دختري از سلاله ي اوصياء حضرت عيسي (ع) را كه در دربار فرنگ زندگي مي كند، به خانه مقام امامت در سامراء مي آورد تا آن وجود مقدس و آن مولود مبارك يعني امام زمان (عج) را به اين جهان درآورد. و اين داستاني است بس زيبا و جالب.

قضيه از اين قرار است كه روزي امام علي النقي عليه السلام يكي از افراد مورد نظر خود را مي طلبد و كيسه اي پول به او داده و نامه اي به زبان و خط فرنگي نوشته و مهر نموده و به او ميدهد و او را مامور مي كند كه به بغداد رفته و در فلان روز و فلان ساعت و فلان محل از برده فروشي - كه دقيقا مشخصات او را برايش تعيين مي كند - كنيزي را كه خيلي با عفت و تقواست و نمي گذارد كسي از خريداران به او دست بزند و نيز خود را از نگاههاي خريدارانه ي آنها حفظ مي كند و فلان و بهمان مشخصات را دارد، بخرد.

حضرت به او مي فرمايد كه متوجه مي شوي آن كنيز همه ي خريداران خود را از خريد خود منصرف مي كند و به آنها مي گويد



[ صفحه 147]



پول خود را بيهوده دور نريزيد زيرا اگر شما سليمان هم باشيد من به شما رغبتي پيدا نخواهم كرد. در اين هنگام برده فروش به او مي گويد پس آخر من تو را چكنم؟ پولي را كه بابت خريد تو داده ام از كجاتامين كنم؟ و آن كنيز جواب مي دهد كه صبر كن. اطمينان دارم خداوند آن مشتري اي را كه خريدار من است و من هم به او راضي هستم به زودي مي فرستد. آنگاه آن حضرت به آن شخص سفارش فرمودند كه تو در اين هنگام برو و اين نامه را به برده فروش بده و بگو يكي از بزرگان، اين نامه را به خط و زبان فرنگي نوشته و مرا وكيل كرده است كه اين نامه را توسط تو به اين كنيز نشان دهم و اگر او به صاحب اين نامه راضي شد، او را براي صاحب نامه بخرم.

برده فروش هم قبول مي كند و نامه را به كنيز مورد بحث مي دهد و او هم نامه را مي خواند.

برده فروش كه با بي صبري منتظر نتيجه است مي بيند كه كنيز به نشانه قبول سر تكان مي دهد و به او مي گويد آري اين مشتري اي است كه من به آن راضي هستم و به خدا قسم اگر مرا به او نفروشي خود را هلاك خواهم كرد.

به اين ترتيب برده فروش و آن فرستاده حضرت امام علي النقي عليه السلام بر سر قيمت مدتي گفتگو مي كنند تا بالاخره به نتيجه اي مي رسند.

پس از اينكه به موافقت مي رسند، فرستاده ي حضرت، كيسه پول را باز مي كند و مي بينند كه پول داخل آن، دقيقا به



[ صفحه 148]



اندازه اي است كه روي آن توافق به عمل آمده بود، نه كم بود و نه زياد.

آنگاه آن فرستاده حضرت، آن خانم را همراه خود مي برد تا او را به سامراء برساند و نزد حضرت امام علي النقي (ع) ببرد.

از آنجا كه اين جريانات عجيب و خارج از جريان عادي خريد و فروش كنيز بود، براي فهميدن چگونگي موضوع سئوالاتي مي نمايد و آن خانم هم شرح حال خود را براي او بازگو مي كند.

معلوم مي شود كه او نوه ي يكي از سلاطين بلاد مسيحي نشين اروپا بوده و علاوه بر آن نسبش هم به يكي از اوصياء حضرت عيسي مسيح (ع) نيز مي رسيده و مدتي بوده كه خوابهاي عجيبي مي ديده و از جمله شبي خواب ديده كه پيامبر اسلام (ص) او را از حضرت مسيح (ع) براي يكي از فرزندان خود خواستگاري فرموده و بار ديگر خواب ديده كه حضرت مريم (ع) و حضرت فاطمه ي زهراء (ع)، بديدن او آمده و حضرت مريم (ع) حضرت زهرا (ع) را به عنوان مادر شوهر او معرفي نموده بوده و لذا از او خواسته كه اسلام اختيار نمايد و كلمه شهادتين را بر زبان بياورد و او هم اجابت كرده و به اين ترتيب اسلام را پذيرفته است.

پس از چندي هم شبي حضرت امام حسن عسكري را به خواب ديده و او را شناخته كه او همان شوهر آينده اوست كه از فرزندان رسول اكرم و نيز از اعقاب فاطمه ي زهرا (ع) است و



[ صفحه 149]



آن امام به او خبر داده كه به زودي بين آنها و بين مسلمين جنگي واقع مي شود و به او فرموده كه خود را به طوري كه هويتش معلوم نشود جزء كنيزكان و خدمتگزاران داخل كرده و همراه دنباله ي لشكر پدر خود از قصر اقامتگاه خود بيرون رود.

او نيز چنين نموده و نامش را هم نرجس گفته كه در آن روز نام رايج بسياري از كنيزكان بوده و به اين ترتيب داستان او به آنجا رسيده كه آن فرستاده ي حضرت امام علي النقي عليه السلام بقيه اش را ديده است.

پس از اينكه آن خانم خدمت امام علي النقي عليه السلام رسيد، به امر آن حضرت به حليمه خاتون خواهر آن جناب و عمه امام حسن عسكري عليه السلام سپرده شد و اصول و فروع دين و واجبات و مستحبات اعمال را فراگرفت.

مدتي گذشت و در طي آن، آن خانم والا مقام لياقتهاي لازم را به دست آورد و آنگاه توسط امام علي النقي عليه السلام به ازدواج فرزند آن حضرت يعني حضرت امام حسن عسگري عليه السلام درآمد و از اين خانم و آن آقا فرزند مباركي كه به انجام رساننده ي كوششهاي خاتم الانبياء (ص) و به ثمر رساننده زحمات اوصياء آن حضرت مي باشد و دين به وسيله ي او قوي و جهانگير و باطل و ظلم محو مي شود، متولد گرديد.



[ صفحه 150]