بازگشت

خداترسي در كودكي


روزي شخصي امام حسن عسكري عليه السلام را در آن هنگام كه كودك بود مشاهده كرد كه در كنار عده اي از كودكان كه بازي مي كردند ايستاده است و گريه مي كند. او پنداشت كه علت گريه ي امام، نداشتن اسباب بازي است، از اين رو نزد حضرت رفت و گفت: «ناراحت نباش، اي پسر رسول خدا! من برايت اسباب بازي مي خرم!»

امام با ناراحتي فرمود:

«يا قليل العقل! ما للّعب خلقنا.»

«اي كم عقل ما براي بازي آفريده نشده ايم؟»

او با تعجب گفت: «پس براي چه خلق شده ايد؟»

فرمود:

«للعلم و العبادة.»

«براي دانش و پرستش»

او گفت: «از كجا اين را مي گويي؟»



[ صفحه 23]



فرمود: «زيرا خداوند فرموده:

«افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون.» [1] .

«آيا گمان مي كنيد كه شما را بيهوده (و براي بازي) آفريده ايم و شما به ما بازگشت نمي كنيد؟»

او گفت: «با آنكه كودك هستي و گناهي بر تو نيست چرا اينگونه منقلب هستي و از خدا مي ترسي؟»

حضرت فرمود: «مادرم را ديدم كه با هيزم هاي بزرگ، آتش روشن مي كرد و آتش را از هيزم هاي كوچك شروع نمود. من ترس آن دارم كه از هيزم هاي كوچك دوزخ باشم؟»

او گفت: «مرا موعظه و نصيحتي نما.»

امام عليه السلام اشعاري در بي وفايي دنيا خواند:



أري الدنيا تجهّز بانطلاق

مشمّرة علي قدم و ساق



فلا الدنيا بباقية لحي

و لا حي علي الدنيا بباق



كان الموت و الحدثان فيها

الي نفس الفتي فرسا سباق



فيا مغرور بالدنيا رويدا

و منها خذ لنفسك بالوثاق [2] .



[ صفحه 24]



«دنيا را مي بينم كه گويا پاچه هايش را بالا زده و با سرعت در حال دويدن است.

دنيا براي هيچ جانداري باقي نخواهد ماند و به كسي وفا نخواهد نمود.

گويا مرگ و حوادث ناگوار سوار بر اسبي تيزرو براي گرفتن جان آدمي مي دود.

پس اي دلباخته ي به دنيا! لحظه اي درنگ كن و براي سفر بي بازگشت آخرت توشه اي برگير.»



[ صفحه 25]




پاورقي

[1] سوره ي مؤمنون، آيه 115.

[2] احقاق الحق، ج 12، ص 473.