بازگشت

نمونه اي از فعاليت هاي سري و سياسي امام


«داود بن اسود» كه هيزم كشي خانه ي امام عسكري عليه السلام را به عهده داشت مي گويد:

روزي امام عليه السلام مرا خواست و چوب گرد و بلند و كلفتي (مانند پايه ي در) به من داد و فرمود: «اين چوب را بگير و به عثمان بن سعيد (يكي از وكيلان امام) بده.»

من چوب را گرفته و روانه شدم، در مسير راه در كوچه اي باريك سقايي را ديدم كه با قاطرش عبور مي كرد، قاطر او راه را بر من بست. سقا از من خواست حيوان را كنار بزنم، پس من چوب را بلند كردم و به قاطر زدم تا حركت كند ولي چوب كه توخالي بود شكست. ديدم در ميان آن نامه هايي جاسازي شده است. فورا آن چوب و نامه ها را در ميان آستينم مخفي كردم و به سوي خانه ي امام بازگشتم. سقا كه گمان كرد من قصد مزاحمت براي او را داشتم، من و اربابم امام عسكري عليه السلام را به باد فحش و ناسزا گرفت.

در مسير بازگشت دانستم كه مقصود امام آن بوده كه نامه ها توسط من كه با چوب، زياد سر و كار داشتم به وكيلش رسيده



[ صفحه 41]



شود تا مورد سوءظن و شك واقع نشود.

هنگامي كه به در خانه ي امام رسيدم، «عيسي» يكي از خادمان حضرت به استقبالم آمد و بي مقدمه گفت:

«آقا مي گويد: چرا قاطر را زدي و چوب امانتي را شكستي؟»

پس معذرت خواهي كرده و به امام گفتم: «نمي دانستم در ميان چوب ها نامه هاي محرمانه مي باشد.»

امام عليه السلام فرمود: «چرا كاري مي كني كه مجبور به عذر خواهي شوي؟ مبادا اين عمل را تكرار كني. اگر شنيدي كسي حتي به ما ناسزا هم مي گويد با او درگير مشو و راه خود را بگير و برو.

ما در شهري بد و اوضاعي سخت بسر مي بريم.

تو دقيقا همان كاري را بكن كه به تو مي گويم و بدان كه ما از كارهاي شما باخبريم.» [1] .

نيز يكي از شيعيان امام به نام «احمد بن اسحاق» مي گويد:

چون به خدمت امام عليه السلام رسيدم از آن حضرت درخواست كردم تا برايم دست خطي بنويسد تا اگر نامه اي از او به دستم رسيد خطش را بشناسم.

امام عليه السلام فرمود: «خط من گاهي با قلم باريك و گاهي با قلم پهن است اگر چنين تفاوتي مشاهده كردي نگران نباش؟» [2] .



[ صفحه 42]




پاورقي

[1] مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني، ص 440.

[2] مناقب آل ابيطالب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 433.