بازگشت

سزاي قسم دروغ


اسماعيل بن محمد مي گويد:

در مسير حركت حضرت امام حسن عسكري عليه السلام به انتظار وي نشسته بودم، چون از مقابل من گذشتند از فقر و نيازم به ايشان شكايت كردم و گفتم: «به خدا سوگند بيش از يك درهم ندارم و صبحانه و شام نيز ندارم.»

حضرت فرمودند: «آيا به دروغ به خدا سوگند مي خوري؟ در حالي كه دويست دينار سكه طلا در زير خاك دفن كرده اي و اين سخن من نه از آن جهت است كه پولي به تو ندهم و كمكي ننمايم.»

سپس حضرت رو به غلام كرد و فرمود: «هر چه پول همراه داري به او بده»، وي نيز صد دينار به من داد. سپس حضرت رو به من كرد و فرمود: «تو از دينارهايي كه مخفي كرده اي محروم خواهي گشت در زماني كه نسبت به آنها به شدت محتاج و نيازمند باشي، اين را فرمودند و رفتند.»

راوي در ادامه گويد:

من آن پولي كه از حضرت گرفته بودم خرج كردم و چون



[ صفحه 56]



مدتي بر من سپري گشت، شديدا در اضطرار افتادم و تمام درها به رويم بسته شد، لذا به دنبال پولي كه مخفي كرده بودم رفتم ولي آن را نيافتم، سپس دانستم كه فرزندم محل آن را يافته و پولها را برداشته و گريخته است.» [1] .



[ صفحه 57]




پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 50، ص 280، ح 56.