بازگشت

استر سركش از حضرت اطاعت مي كند


امام حسن عسكري عليه السلام فرمود: كسي كه مشتاق خوبيهاي اخلاقي است، از آن چه بيهوده و نادرست است، پرهيز مي كند.

احمد بن حارث قزويني روايت مي كند كه مستعين عباسي در هنگام خلافتش ميرآخوري اسبانش را به پدر من داده بود. پدرم مي گفت: كه استري به عنوان هديه براي مستعين آوردند كه در بزرگي و خوش راهي و توازن اندامش، كسي مانند آن نديده بود. اما كسي نمي توانست لجام بر سر او بزند و كسي قدرت نداشت كه زين بر پشتش بگذارد و هيچ مهتر و صاحب قدرتي نماند كه اين امر را امتحان كند و سر و سينه و يا دست و پا از دست ندهد.

روزي نديمي به مستعين گفت: تو با امام حسن عسكري عليه السلام دشمني داري و عجيب است كه به او دستور نمي دهي تا اين استر را زين كند يا كشته مي شود و تو از واهمه و ترس او خلاص مي شوي. يا آن را زين مي كند و سوار مي شود و تو از غم زين كردن استر خلاص مي شوي.

مستعين از اين سخن خوشش آمد و كسي را به دنبال آن حضرت فرستاد. احمد گويد: چون آن حضرت تشريف آورد، مستعين استر را طلبيد و من آن روز همراه او بودم. استر را به صحن خانه كشيدند و مستعين متوجه حضرت شد و عرض



[ صفحه 42]



كرد كه آيا كسي مي تواند كه اين استر را لجام كند و زين بر پشتش گذارد. هر كس اين گمان را دارد، مي تواند خود را امتحان كند. يا ابامحمد! توقع دارم كه اين استر را لجام كني و زين بر پشتش گذاري. حضرت به پدرم اشاره فرمود. مستعين گفت: همه خود را آزموده اند. مگر تو خود اين كار را بكني.

امام عليه السلام پيش رفت و چون دست مباركش را بر پيشاني استر كشيد، حيوان سرش را پايين انداخت و حركت نكرد تا حضرت لجام در سرش زد. مستعين گفت: اكنون بايد سوار شوي. آن حضرت سوار شود و در صحن خانه به آرامي و آهستگي راه رفت، پس پايين آمده و در جاي خود نشست.

مستعين گفت: استر به اين خوبي ديده اي؟ حضرت فرمود: استري بهتر از اين نيست. مستعين گفت: اين استر را به جهت سواري به شما مي دهم. امام عليه السلام به پدرم اشاره فرمود كه استر را به خانه ببر. پس استر را به خانه آن حضرت برديم و در آن خانه با هيچ يك از غلامان و كساني كه در آن خانه بودند، براي لجام كردن و زين گذاشتن سركشي نكرد.



[ صفحه 43]