بازگشت

تو در اين سفر از دنيا مي روي


حضرت امام حسن عسكري عليه السلام فرمود: اظهار خوشحالي نزد مصيبت رسيده، بي ادبي است.

و از سعد بن عبدالله قمي در حديثي طولاني نقل مي كند كه حضرت عسكري عليه السلام به احمد بن اسحاق فرمود: تو در اين سفر از دنيا مي روي، احمد افتاد و غش كرد. وقتي به هوش آمد گفت: تو را به خدا و حرمت جدت! مرا به پارچه اي كه كفن خود كنم مشرف فرما. حضرت دست زير فرش برد و سيزده درهم بيرون آورد؛ فرمود: اين را بگير و از غير اين پول براي مخارج خود صرف نكن، به مطلب خود مي رسي و خداوند اجر نيكوكاران را ضايع نفرمايد. وقتي كه از خدمت حضرت مرخص شديم، سه فرسخ به شهر حلوان (شهري بزرگ در آخر سواد عراق است) مانده بود كه احمد بن اسحاق تب كرد و دچار بيماري سختي شد كه از زندگي نااميد شد. تا آن جا كه گويد: وقتي كه صبح نزديك شد، فكري در دل من افتاد؛ چشم باز كردم خادم حضرت عسكري عليه السلام «كافور» را بالاي سر خودم ايستاده ديدم. كافور گفت: خداوند به شما صبر جميل عطا كند، و مصيبت شما را به امر محبوبي جبران فرمايد. ما از غسل و كفن رفيقتان فارغ



[ صفحه 90]



شديم؛ اكنون شما براي دفن او برخيزيد كه مقام او نزد امامتان از همه والاتر بود. اين را گفت و ناپديد شد. برخاستيم و با گريه و ناله دور جنازه ي او جمع شديم و تجهيزاتش را به پايان رسانديم؛ خدا او را رحمت كند.



[ صفحه 91]