بازگشت

سخناني تكان دهنده در كودكي


بسياري از تاريخ نويسان آورده اند:

روزي يكي از بزرگان شهر سامراء به نام بهلول از محلي عبور مي كرد، بچه هائي را ديد كه مشغول بازي هستند.

و حضرت ابومحمد حسن بن علي عسكري عليه السلام را ديد - در حالي كه كودكي خردسال بود - كناري ايستاده و گريه مي كند.

بهلول گمان كرد كه چون اين كودك، اسباب بازي ندارد، نگاه به بچه ها مي نمايد و با حسرت گريه مي كند؛ به همين جهت جلو آمد و اظهار داشت: اي فرزندم! ناراحت مباش و گريه نكن، من هر نوع اسباب بازي كه بخواهي، برايت تهيه مي كنم.

حضرت در همان موقعيت و با همان زبان كودكي لب به سخن گشود و بهلول را مخاطب قرار داد و اظهار نمود: اي كم عقل! مگر ما انسان ها براي سرگرمي و بازي آفريده شده ايم، كه با من اين چنين سخن مي گوئي.

بهلول سؤال كرد: پس براي چه چيزهايي آفريده شده ايم؟

حضرت عليه السلام در پاسخ به او فرمود: ما بندگان خدا، براي فراگيري دانش و معرفت و سپس عبادت و ستايش پروردگار متعال آفريده شده ايم.

بهلول گفت: اين مطلب را از كجا و چگونه آموخته اي؟!



[ صفحه 17]



و آيا براي اثبات آن دليلي داري؟

حضرت فرمود: از خداوند سبحان و از گفتار حكيمانه ي او آموخته ام، آن جائي كه مي فرمايد: (أفحسبتم أنما خلقناكم عبثا و أنكم الينا لا ترجعون) [1] .

يعني؛ آيا شما انسان ها گمان كرده ايد كه شما را بيهوده و بدون هدف آفريده ام، و نيز گمان مي كنيد - براي بررسي اعمال و گفتار - به سوي ما بازگشت نمي كنيد!؟.

سپس بهلول با آن موقعيت و شخصيتي كه داشت از آن كودك عظيم القدر تقاضاي موعظه و نصيحت نمود.

حضرت در ابتداء چند شعري حكمت آميز را سرود؛ و بعد از آن بهلول را مخاطب خود قرار داد و فرمود: اي بهلول! عاقل باش، من در كنار مادرم بودم، او را ديدم كه مي خواست براي پختن غذا چند قطعه هيزم ضخيم را زير اجاق روشن كند؛ ولي آن ها روشن نمي شد تا آن كه مقداري هيزم باريك و كوچك را روشن كرد و سپس آن هيزم هاي بزرگ و ضخيم به وسيله ي آن ها روشن گرديد.

و گريه من از اين جهت است كه مبادا ما جزئي از آن هيزم هاي كوچك و ريز دوزخيان قرار گيريم.

با بيان چنين مطالبي، بهلول ساكت ماند و ديگر حرفي نزد [2] .



[ صفحه 18]




پاورقي

[1] سوره ي مؤمنون: آيه ي 115.

[2] احقاق الحق: ج 19، ص 620، صواعق المحرقه: ص 205، نورالأبصار: ص 166.