بازگشت

حجت خدا بر دوش پدر و معرفي به احمد قمي


مرحوم شيخ صدوق و برخي ديگر از مورخين و محدثين شيعه و سني آورده اند:

يكي از بزرگان قم به نام احمد بن اسحاق اشعري قمي حكايت كند: روزي به محضر مبارك حضرت ابومحمد، امام حسن عسكري عليه السلام شرفياب شدم و خواستم درباره ي حجت خدا و خليفه ي پس از آن حضرت، از ايشان سؤال كنم.

همين كه در محضر شريف امام عليه السلام وارد شدم و سلام كردم، بدون آن كه سخني گفته باشم، مثل اين كه از نيت و افكار من آگاه بود، مرا مخاطب قرار داد و فرمود:

اي احمد بن اسحاق! خداوند تبارك و تعالي از زمان خلقت حضرت آدم عليه السلام تا برپائي قيامت، بندگان خود را بدون حجت و راهنما رها نكرده است.

و در هر زماني - از باب لطف - يكي از بندگان شايسته ي خود را حجت بر انسان ها قرار داده است كه به وسيله ي وجود مبارك او حوادث خطرناك برطرف مي شود، باران رحمت خدا فرود مي آيد و زمين به بركت وجود حجت خدواند متعال، بركات درون خود را



[ صفحه 19]



ظاهر مي سازد و در اختيار بندگان و ديگر موجودات قرار مي دهد.

عرض كردم: يا ابن رسول الله! فدايت گردم، امام و خليفه ي بعد از شما چه كسي است؟

هنگامي كه اين سؤال را طرح كردم، امام حسن عسكري عليه السلام سريع از جاي خود برخاست و درون منزل رفت و پس از لحظه اي بازگشت در حالي كه كودكي خردسال را در آغوش خود گرفته بود، و همانند ماه شب چهارده نوراني بود و مي درخشيد.

موقعي كه حضرت وارد اتاق شد، اظهار نمود: اي احمد! اگر اهل معرفت نمي بودي و نيز اگز نزد خداوند متعال گرامي نمي بودي، هرگز فرزند عزيزم را بر تو عرضه نمي كردم.

و سپس فرمود: اين فرزند من است كه هم نام رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم مي باشد و جهان به وسيله ي وجود او پر از عدل و داد خواهد شد، همان طوري كه ظلم و ستم همه جا را فرا گرفته باشد.

اي احمد! اين فرزندم، همانند حضرت خضر - پيامبر خدا عليه السلام - و همچنين مانند ذوالقرنين، علمش برگرفته از سرچشمه ي علوم و معارف الهي است، داراي عمري طولاني خواهد بود.

در آن زماني كه فرزندم - حجت خدا - از طرف خداوند جل و علا، در غيبت قرار گيرد، نگهداري دين براي افراد جامعه سخت خواهد بود و همگان ايمان و اعتقاد خود را از دست مي دهند، مگر اشخاصي كه محدود و اندك باشند.



[ صفحه 20]



عرض كردم: يا ابن رسول الله! علامت و نشانه ي او چيست؟

ناگهان آن كوك خردسال عزيز، لب به سخن گشود و ضمن مطالبي ارزشمند، مرا مخاطب خويش قرار داد و فرمود:

اي احمد بن اسحاق! من آخرين خليفه ي پروردگار متعال در زمين هستم، من از دشمنان انتقام خواهم گرفت.

و سپس افزود: بعد از پدرم امام و خليفه اي غير از من نخواهد بود، شكرگزار خداوند باش و بر عقيده ات پايدار بمان، تو فرداي قيامت همنشين ما خواهي بود [1] .



[ صفحه 21]




پاورقي

[1] اكمال الدين شيخ صدوق: ج 2، ص 384، ح 2، ينابيع المودة: ج 3 ص 317، ح 2، مدينة المعاجز: ج 7، ص 606، ح 2595.