بازگشت

آگاهي از تصميم و كمك قابل توجه


همچنين مرحوم شيخ مفيد، كليني و بعضي ديگر از بزرگان رضوان الله تعالي عليهم آورده اند:

يكي از نوه هاي امام موسي كاظم عليه السلام به نام محمد حكايت كند:

در روزگاري، زندگي بر ما سخت شد و به جهت تنگ دستي ديگر توان تأمين هزينه هاي لازم زندگي را نداشتم.

در يكي از روزها پدرم علي بن ابراهيم - كه فرزند موسي بن جعفر عليه السلام است - اظهار داشت: به شهر سامراء برويم، نزد حضرت ابو محمد، امام حسن عسكري عليه السلام تا شايد به ما كمكي نمايد؛ و در نتيجه بتوانيم زندگي عادي خود را سپري نمائيم.

گفتم: آيا آن حضرت را مي شناسي؟

پدرم در جواب گفت: خير، او را نديده ام و نمي شناسم؛ بلكه فقط اوصاف او را شنيده ام.

در هر صورت با توكل به خداوند متعال حركت كرديم؛ در مسير راه پدرم گفت: چقدر خوب است كه حضرت مقدار پانصد درهم به ما عطا نمايد تا دوست درهم آن را لباس و پوشاك خريداري كنيم و



[ صفحه 79]



دويست درهم براي آرد و آذوقه و يكصد دينار بقيه اش را جهت ديگر هزينه اي زندگي خود و خانواده ي مان باشد.

پس از صحبت پدرم، من نيز در فكر و ذهن خويش گذراندم كه اي كاش سيصد دينار هم به من عطا نمايد تا الاغي را براي سواري، خريداري نموده و نيز مقداري لباس تهيه كنم و مقداري هم براي ديگر مخارج و مايحتاج زندگي باشد.

وقتي وارد شهر سامراء شديم، به سمت منزل امام حسن عسكري عليه السلام رفتيم؛ و چون جلوي منزل حضرت رسيديم، جمعيت انبوهي جهت ملاقات و ديدار آن حضرت اجتماع كرده بودند.

متحير بوديم كه با آن جمعيت چگونه مي توان با امام عليه السلام ملاقات كرد، در اين افكار بوديم كه ناگهان درب منزل حضرت باز شد و شخصي بيرون آمد و اظهار داشت: علي بن ابراهيم و فرزندش محمد وارد منزل حضرت شوند.

همين كه داخل منزل رفتيم، امام عليه السلام را ديديم كه در گوشه اي نشسته است، پس سلام كرديم و در روبروي حضرت نشستيم.

پس از آن كه حضرت جواب سلام داد، به پدرم، فرمود: اي علي بن ابراهيم! چرا تاكنون نزد ما نيامده اي؟

پدرم عرضه داشت: دوست نداشتيم مزاحم شما بشويم، مخصوصا در اين موقعيت حساسي كه به سر مي بريد.

و چون مقداري در خدمت امام عليه السلام نشستيم، پس از صحبت هائي



[ صفحه 80]



كه انجام گرفت، بلند شديم و خداحافظي كرديم و از محضر مبارك حضرت بيرون رفتيم.

بعد از آن كه از مجلس خارج شديم، بلافاصله غلام حضرت ما را صدا كرد و يك كيسه تحويل پدرم داد و گفت: اين پانصد درهم كه براي لباس و آرد و آذوقه و ديگر هزينه هاي زندگي خود و خانواده ات، كه مي خواستي و آرزو كرده بودي.

و سپس يك كيسه ي كوچك تر هم به من داد و گفت: اين سيصد درهم نيز براي خريد الاغ و لباس و مخارج منزل تو است.

و بعد از آن افزود: به همين زودي خيراتي به تو مي رسد.

پس از گذشت مدتي كوتاه، به بركت امام عليه السلام، همسر خوبي گرفتم و در يك معامله نيز هزار دينار سود بردم [1] .



[ صفحه 81]




پاورقي

[1] اصول كافي: ج 1، ص 506، ح 3، ارشاد مفيد: ص 341، اثبات الهداة: ج 3، ص 400، ح 4، مدينة المعاجز: ح 7، ص 540، ح 2521.