بازگشت

خبر از تصميم دو نفر


ابوالقاسم كاتب راشد نقل مي كند: مردي از سادات علوي براي كار و كوشش، و تحصيل روزي از خانه خود در سامرا، خارج شد و در خارج شهر به مردي از اهل همدان برخورد نمود كه آمده بود امام حسن عسكري عليه السلام را زيارت كند. مرد همداني پرسيد: اي مرد! از كجا مي آيي و اهل كدام شهري؟ مرد علوي جواب داد: اهل سامرا هستم و در پي تحصيل روزي از خانه ام خارج شده ام. او گفت: آيا حاضري مرا به خانه امام حسن عسكري عليه السلام راهنمايي كني و در عوض پنجاه دينار از من بگيري؟ مرد علوي جواب داد، مانعي ندارد و هر دو به سمت خانه حضرت حركت كردند... وقتي رسيدند اذن ورود خواستند، امام عسكري عليه السلام در حالي كه در صحن منزل نشسته بود به آن دو اجازه ورود داد. وقتي نگاهش به مرد همداني (جبلي) افتاد فرمود: تو فلاني فرزند فلاني هستي؟ عرض كرد: بله! فرمود: بله پدرت درباره ي ما به تو وصيت كرده است، براي همين منظور آمده اي تا به وصيت پدرت عمل كني «وَ مَعَكَ اَرْبَعَةُ اَلْفِ دينارٍ هاتِها فَقالَ الرَجُلُ نَعَمْ؛ و آن چهار هزار دينار را كه همراه توست تحويل بده، مرد گفت: بله (همين طور است).» و آن را به حضرت تقديم كرد.

آن گاه حضرت به علوي نگاه كرد و فرمود: خَرَجْتَ اِلَي الْجَبَلِ تَطْلُبُ الْفَضْلَ فَاَعْطاكَ هذَا الرَجُلُ خَمْسينَ دينارا فَرَجَعْتَ مَعَهُ؛ تو براي تحصيل فضل [الهي و روزي] به سوي جبل خارج شدي، اين مرد (همداني) به تو پنجاه دينار داد، و تو هم با او برگشتي.» سپس امام عليه السلام فرمودند: «الان ما [هم] پنجاه دينار به تو عطا مي كنيم.»