بازگشت

سيماي امام حسن عسكري


مولود پاكيزه اي كه خانه ي امام هادي عليه السلام را روشن نموده است، داراي چهره اي زيبا و جاذبه اي فوق العاده است. احمد ابن خاقان ـ كه مدّتي در سامرا زندگي كرده است ـ امام را اين چنين توصيف مي كند: «رجُلٌ اَسْمر، اَعْين، حَسَنُ القامه، جَميلُ الوجه، حَيِّدُ البدن، حَدِيث السنّ لَهُ جلالَةٌ وَ هَيْبَة؛ مردي گندمگون گشاده چشم، نيكو قامت، زيبا رو، نيكو بدن، نوجوان و برخوردار از بزرگي و شكوهمندي بود.» [1] امام عسكري به صفت «هيبَت»، «رُواء» و «خوش سيمايي» مشهور شده و مردم آن حضرت را به هيبت و جلال مي شناختند زيرا آن حضرت به شكل عجيبي افراد را تحت سيطره و جذبه ي خويش قرار مي داد كه موارد زير از آن جمله است:

1 ـ مرحوم كليني مي نويسد: امام عسكري عليه السلام را نزد عليّ ابن «نارْمَش» زنداني كردند. او ناصبي بود و بر آل عليّ عليه السلام سخت مي گرفت. درباريان به وي سفارش كردند كه بر حضرت سخت بگيرد ولي هنوز يك روز از زنداني شدن امام عليه السلام نگذشته بود كه ابن نارمش تحوّل يافت و چنان شد كه از عظمت و جلالت امام چشم از زمين برنمي داشت و در رديف شيعيان آن حضرت قرار گرفت. [2] امام عسكري به صفت «هيبَت»، «رُواء» و «خوش سيمايي» مشهور شده و مردم آن حضرت را به هيبت و جلال مي شناختند زيرا آن حضرت به شكل عجيبي افراد را تحت سيطره و جذبه ي خويش قرار مي داد 2 ـ زماني كه امام عسكري عليه السلام زنداني صالح ابن وصيف بود، بني عباس پيش او آمدند و از او خواستند كه بر آن حضرت سخت بگيرد. صالح گفت: «چه كاري مي توانم انجام بدهم. دو نفر از بدترين انسان ها را بر او گماشتم. اينك آن دو نفر اهل نماز و روزه گشته اند و در عبادت و نماز به مرتبه اي والا رسيده اند. سپس دستور داد آن دو را احضار كنند و از آن ها پرسيد. واي بر شما! چه شده است شما را با اين زنداني؟ گفتند: و چه بگوييم درباره ي كسي كه روزها را روزه مي گيرد و شب ها تا به صبح به عبادت مشغول است. سخني نمي گويد و كاري جز عبادت ندارد. نگاهش آن چنان نافذ است كه بدن ما مي لرزد و چنان مي شويم كه مسلّط بر خويشتن نيستيم، بني عبّاس چون اين را شنيدند، نوميدانه و با خواري برگشتند.» [3] 3 ـ احمد ابن عبيداللّه ابن خاقان ـ كه والي اوقاف و صدقات قم بود ـ علي رغم عداوتي كه نسبت به اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله داشت درباره ي امام عسكري عليه السلام مي گويد: «زماني كه در سامرا بودم، كسي را در دانش، زهد، وقار، مهابت، عفّت، حيا، شرف و قدر و منزلت همانند حسن ابن علي عسكري نيافتم.

نزد خلفا و كارگزاران حكومتي جايگاه ويژه اي داشت. همگي او را تعظيم و تكريم مي نمودند.

روزي بالاي سر پدرم ايستاده بودم. چون نگاه پدرم به او افتاد، از جاي خويش حركت نمود و به استقبالش شتافت. دست در گردن او در آورد و دست هاي او را بوسيد و در جاي خود نشاند و با ادب در خدمت او نشست و با او سخن مي گفت و از جهت تعظيم او را با كُنْيه خطاب مي نمود. تعجّب كردم. در اين حال گفتند: موّفق برادر خليفه ي عباسي (معتمد) مي آيد، با اين وجود باز پدرم روي به او داشت و با او سخن مي گفت. تا آن كه غلامان مخصوص او نزديك شدند، پدرم برخاست و او را با تعظيم و تكريم بدرقه نمود و سپس به استقبال موّفق رفت. درباره ي او از خدمتكاران پدرم جويا شدم. گفتند: مردي است از بزرگان عرب، «حسن ابن علي» معروف بابن الرّضا عليه السلام ، تمام آن روز در فكر فرو رفته بودم. شبانگاهان نزد پدرم آمدم. درباره ي امام عسكري عليه السلام از او سئوال كردم. گفت: او امام رافضيان است، سپس گفت: اي فرزند! اگر خلافت از بني عباس بيرون رود، كسي از بني هاشم غير او شايستگي آن را ندارد زيرا كه صفات زهد، عبادت، فضل، كمال، علم، عفّت نفس، شرافت، نسب و برتري حسب از او شخصيّتي شايسته ساخته است، پس از آن از مردم نيز درباره ي او پرسيدم. دوست و دشمن به بزرگواري، فضل و جلالت او معترف بودند.» [4] اين ها همه بيانگر جلالت و مهابت آن امام همام است كه دل ها را در مقابل نورانيّت و چهره ي ملكوتي خويش خاضع و انسان ها را به تكريم و نكو داشت او وا مي داشت.


پاورقي

[1] نور / 36.

[2] بحار الانوار، ج 50، ص 307 و 308.

[3] بحار، ج 50، ص 236.

[4] اثبات الوصيّة، ص 207.