بازگشت

شهادت امام حسن عسكري


همان طوري كه گفتيم امام حسن عسكري عليه السلام به دستور معتمد عباسي مسموم شد و در بستر بيماري قرار گرفت.

اسماعيل بن علي گويد: در آن مرضي كه حضرت از دنيا رفت خدمت امام حسن عسكري عليه السلام رفتم. من نزد حضرت بودم به خادمش كه نامش عقيد بود و قبل از امام حسن عسكري به پدرش امام علي نقي عليه السلام خدمت مي كرد. فرمود: «يا عقيد اغل لي ماء بمصطكي» اي عقيد! مصطكي (كندر رومي) را با آب بجوشان. عقيد كندر را با آب جوشانيد.

صقيل [1] كنيز آن را در ظرفي آورد و به دست مبارك حضرت داد و حضرت «هم بشربه فجعلت يده ترتعد حتي ضرب القدح ثنايا الحسن فتركه من يده» خواست آن را خورد در اثر مريضي دست حضرت چنان مي لرزيد كه كاسه به دندانهاي آن حضرت برخورد كرد. حضرت كاسه را به زمين گذاشت و به عقيد فرمود:

«ادخل البيت فانك تري صبيا ساجدا» داخل خانه شو، پس پسر بچه اي را در حال سجده مي بيني او را بياور. ابوسهل نقل مي كند كه عقيد گويد: من داخل شدم، پسر بچه اي را در حال سجده ديدم كه انگشت سبابه اش (شهادت) را به سوي آسمان بلند كرده بود به او سلام كردم و او نمازش را كوتاه كرد.

عرض كردم: مولايم امام حسن عسكري عليه السلام تو را مي طلبد. مادرش صقيل آمد و دست او را گرفته به نزد امام حسن عسكري برد، وقتي امام او را ديد گريه كرد و فرمود: «يا سيد اهل بيته! اسقني الماء فاني ذاهب الي ربي» اي سرور اهل بيت اش؟ به من آب بياشام، من به سوي پروردگارم مي روم.

پسر بچه ظرف آب را كه با مصطكي جوشانيده بود به دست گرفته به امام حسن عسكري عليه السلام داد. «فلما شربه، قال هيئوني للصلوة» هنگامي كه آب را خورد فرمود: مرا براي نماز (صبح) آماده كنيد.



[ صفحه 191]



آن پسر بچه در وضو گرفتن به پدر كمك كرد. امام حسن عسكري فرمود: «ابشر يا بني! فانت صاحب الزمان و انت المهدي و انت حجة الله علي ارضه و انت ولدي و وصيي..» اي پسرم! مژده باد تو را كه تويي صاحب زمان، تويي مهدي، تويي حجت خدا بر روي زمين و تويي فرزند و وصي من... و اين عهدي است از پدرم و از پدرانش تا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم. [2] .

در همان هنگام به نداي حق: «يا ايتها النفس المطمئنة، ارجعي الي ربك راضية مرضية، فادخلي في عبادي، و ادخلي جنتي» [3] .

لبيك گفت، و به عالم بقا ارتحال نمود.



سر به دامان پسر گرم سخن با معبود

چهره اش بر اثر زهر جفا پر گهر است



در حالي كه به صورت فرزندش (مهدي) تماشا مي كرد و در حال وصيت و راز و نياز بود چشمانش را از اين دنيا بست.



سوخت از زهر ز پا تا به سرم

آب گرديده خدايا جگرم



پسرم مهدي موعود كجاست؟

تا ببيند كه چه آمد به سرم



دشمنانم همه شادند ولي

گرد غم ريخت به روي پسرم



پسرم گريد و گويد همه دم

پدرم اي پدرم اي پدرم



ياد تنهايي مهدي هر دم

مي رود خون ز دو چشمان ترم



طوطي باغ جنانم اما

ريخت يا رب به جهان بال و پرم



از پس ماه صفر زهر جفا

كرد با ختم رسل همسفرم



پيكر شمع صفت آب شده

قاصد مرگ نشسته به برم



آب آريد برايم ياران

كه به دل سخت فتاده شررم



اي خدا! ياد لب خشك حسين

سوزد از زهر جفا بيشترم



آن حسيني كه سرش هست هنوز

به سر نيزه عيان در نظرم



آن حسيني كه به قاتل مي گفت

آب ده آب كه سوزد جگرم





[ صفحه 192]





من به ايام جواني «ميثم»

به گلستان جنان رهسپرم [4] .



بوليك الحجة ابن الحسن يا الله

پروردگارا! در ظهور حضرت مهدي تعجيل بفرما.

خداوندا! ما را از ياران حضرت قرار بده.

خداوندا! چشم منتظران را به ظهور مهدي روشن بفرما.

آمين يا رب العالمين!


پاورقي

[1] صقيل همان نرگس خاتون مادر امام زمان عليه السلام است.

[2] بحارالأنوار، ج 50، ص 332.

[3] سوره ي فجر، آيه 27 الي 30.

[4] شعر از حاج غلامرضا سازگار «ميثم».