بازگشت

پول پنهان شده


اسماعيل بن محمد كه از بني عباس بود مي گويد: سر راه حضرت امام حسن عسكري عليه السلام نشستم، همين كه آن حضرت از كنار من گذشت، به او از فقر خود شكايت كردم و قسم خوردم كه نه درهمي دارم و نه غذائي.»

حضرت فرمود: «آيا قسم مي خوري در حالي كه دويست اشرفي را زير خاك پنهان كرده اي و اين حرف من به خاطر اين نيست كه به تو عطا نكنم.» يعني خيال نكن كه اين حرف را براي اين گفتم كه تو را از عطا كردن محروم كنم.

سپس به غلام خود گفت: «هر چقدر مال با توست به او بده.»

پس غلام آن حضرت، صد اشرفي به من داد. سپس آن حضرت رو به من كرد و فرمود: «تو محروم مي شوي از آن پولي كه پنهان كرده اي در زماني كه از همه ي اوقات بيشتر به آن احتياج داري.»

پس فرمايش آن حضرت درست درآمد و چنان شد كه ايشان فرموده بود. من دويست اشرفي پنهان كردم و گفتم: «اين پول در روز سختي، پشت و پناه من خواهد بود.»

پس روزي كار ضروري مهمي پيش آمد و به شدت به آن پول محتاج شدم، پس سراغ آن پول رفتم ولي مشاهده كردم كه پولي نيست. بعد فهميدم كه پسرم موضوع پنهان كردن پولها را فهميده بود و آنها را برداشته و گريخته بود. [1] .



[ صفحه 522]




پاورقي

[1] منتهي الآمال.