بازگشت

رام شدن اسب چموش و سركش


مي گويند: روزي امام حسن عسكري عليه السلام نزد اسب فروشي رفت تا اسبي را خريداري نمايد. اسب فروش، اسب سركش و چموشي را آورد كه هيچ كس نمي توانست نزديك آن بشود، از اين رو به قيمت ارزاني به امام حسن عسكري عليه السلام فروخت.

حضرت به غلامش دستور داد كه بر روي آن اسب زين بگذارد. پس اسب آرام شد و هيچ حركتي نكرد. اسب فروش وقتي اين صحنه را ديد، از ارزان فروختن اسب پشيمان شد و گفت: «اين اسب فروشي نيست.»

حضرت فرمود: «اي غلام! برخيز.»

پس امام حسن عسكري عليه السلام رفت. وقتي كه اسب فروش آمد تا آن اسب را بگيرد دوباره سركشي و ناآرامي كرد و نزديك بود كه او را هلاك كند. پس آن فروشنده، خودش را به امام حسن عسكري عليه السلام رساند و گفت: «دوست دارم اين اسب را به تو برگردانم.»

پس حضرت آن را خريد و آن اسب ديگر اذيتي نكرد. [1] .


پاورقي

[1] خرايج.