بازگشت

مناقب و فضايل آن حضرت


1. علم و دانش: از آن حضرت در انواع علوم و دانشها رواياتي نقل شده كه در كتابها و دفترها ثبت است. همچنين از آن حضرت در تفسير قرآن، كتابي روايت شده كه در بخش تأليفات وي، بدان اشاره خواهيم كرد. طبرسي در احتجاج به اسناد خود از ابومحمد عسكري (ع) روايت كرده است كه درباره ي اين فرمايش خداوند كه گفته است: و از يهود كساني اند كه خواندن و نوشتن ندانند و كتاب تورات را جز آمال و آرزوهاي باطل خود نپندارند [1] فرمود: «امي» منسوب به ام (مادر) است يعني او همچون طفلي است كه از مادر زاده شده و خواندن و نوشتن نداند. و درباره «لا يعلمون الكتاب» فرموده است: كتابي كه از آسمان فرود آمده و آنچه بدان تكلم مي شود و ميان اين دو تفاوتي قائل نمي شوند (الا اماني) يعني مگر آن كه برايشان قرائت شود و بدانان بگويند كه اين كتاب خدا و كلام اوست و اگر برخلاف آنچه كه در كتاب خدا آمده، چيزي بر آنان بخوانند درنمي يابند....

2. كرم و سخاوتمندي: علي بن ابراهيم بن موسي بن جعفر به پسرش محمد گفت: با ما همراه شو تا به سوي اين مرد يعني ابومحمد (ع) روانه شويم. كه از بخشندگي و سخاوت آن حضرت بسيار ياد مي شود. امام عسكري (ع) هم به آن دو هشتصد درهم بخشيد. شيخ طوسي در الغيبة به سند خود از ابوهاشم جعفري در ضمن حديثي نقل كرده است كه گفت: تنگدست شده بودم و مي خواستم چند دينار از ابومحمد (ع) طلب كنم اما شرم داشتم. چون به خانه ام رسيدم صد دينار برايم فرستاده شد و اين پيغام نيز همراه آن نوشته شده بود كه اگر حاجتي داشتي شرم مكن و بيم نداشته باش و طلب كن كه آنچه دوست داري خواهي ديد انشاءالله.

همچنين در كتاب الغيبة از محمد بن علي از فرزندان عباس بن عبدالمطلب روايت شده است كه گفت: براي ديدن ابومحمد (ع) در پس راه نشسته بودم. چون آن حضرت بر من گذشت حاجت خود را به او گفتم و برايش سوگند ياد كردم كه حتي يك درهم نيز ندارم و چاشتي و شامي هم ندارم. امام (ع) فرمود: به دروغ بر خداوند سوگند مي خوري اما اين سخن من باعث نمي شود كه به تو چيزي نبخشم. اي غلام آنچه با توست به وي ببخش. سپس غلامش به من يك صد دينار بخشيد.

حميري نيز در الدلائل از ابويوسف شاعر متوكل نقل كرده است كه گفت: تازه صاحب پسري شده بودم و دستم تنگ بود. پس كاغذي به عده اي نوشتم و از آنان ياري خواستم. اما از آنان نااميد شدم و به خود گفتم: يك بار به دور خانه مي گردم و آنگاه به سوي در آن مي روم.



[ صفحه 251]



در اين هنگام ابوحمزه در حالي كه كيسه ي سياهي به دست داشت كه در آن چهارصد درهم بود بيرون آمد و گفت: مولايم به تو فرمود: اين مبلغ را براي آن كودك نورسيده صرف كن. خداوند در آن كودك براي تو بركت قرار دهد.

شيخ طوسي در كتاب الغيبة به سند خود از ابوجعفر عمري نقل كرده است كه: ابوطاهر بن بلبل حج گزارد. به علي بن جعفر حماني، كه انفاقهاي بسيار مي كرد، نگريست. چون از حج بازگشت اين مطلب را به ابومحمد (ع) گزارش داد. امام نيز در همان نامه پاسخ داد: ما به او دستور يك صد هزار دينار داده بوديم سپس به مثل همان دستور داديم اما وي نپذيرفت...

3. شكوه و عظمت در دل مردم: كليني در كافي به سند خود از محمد بن اسماعيل بن ابراهيم بن موسي بن جعفر نقل كرده است كه گفت: هنگامي كه ابومحمد (ع) در زندان بود، عباسيون و صالح بن علي و ديگراني كه از ناحيه اهل بيت منحرف بودند نزد صالح رفتند و به او گفتند: بر امام سخت گير و او را راحت مگذار. صالح گفت: چه كنم؟ دو نفر از نانجيب ترين مرداني را كه مي توانستم پيدا كنم، بر او گماشتم. آن دو نفر از نظر عبادت و نماز و روزه خيلي كوشا شدند. سپس آنان را احضار كرده پرسيدم: در آن مرد چه ديديد؟ گفتند: چه مي توانيم گفت درباره ي مردي كه روز را روزه مي گيرد و شب را تماما زنده مي دارد و نه سخن مي گويد و نه به جز عبادت به كاري مشغول مي شود و چون به او مي نگريم زانوان مان به لرزه مي افتد و حالي به ما دست مي دهد كه نمي توانيم خود را نگه داريم. چون عباسيون اين سخن را شنيدند، نااميد و سرافكنده بازگشتند.


پاورقي

[1] بقره / 78: و منهم اميون لا يعلمون الكتاب الا اماني و ان هم الا يظنون.