بازگشت

مرغ حرم




ز بس اي خصم دين از راه كين بر من ستم كردي

قدم را زير بار ظلمهاي خويش خم كردي



اگر سوزد ز آتش قلب من اي زهر خشنودم

كه ديگر راحتم از اين همه رنج و الم كردي



تو اي دشمن بدان زين زهر جانم را به لب بردي

به جاي اشك خون جاري ز چشمان ترم كردي



نمودي واژگون تا رايت عمر مرا از كين

در اين عالم بپا شور و عزاي دم به دم كردي



نه بود اي معتمد از چيدن گل در دلت بيمي

نه رحمي بر دل بشكسته ي مرغ حرم كردي



گل گلزار قرآن تا كه شد پرپر تو اي ياسر

به تن پيراهن از برگ شقايق هاي غم كردي



محمود تاري ياسر