گل عسگري
بيا باغ گل را تجسم كنيم
گل عسگري را ، تبسم كنيم
به باغ اشارت او بشكفتيم
كرامات او را ، تكلم كنيم
زمين ، رو سياه شب و دشنه است
بيا صبح او را ، ترنم كنيم
بيا تا ز احسان دستان او
زمين را پر از عشق و گندم كنيم
ز باران مهرش ، جهان را شبي
بهارانه ، خيس تفاهم كنيم
بيا فصل چشمان او را ، به شوق
صميمانه ، تقديم مردم كنيم
[ صفحه 487]
بيا در نگاه صبور حسن
امام زمان را ، تجسم كنيم
بيا فصل ميلاد چشمان اوست
بيا چشم او را تبسم كنيم
رضا اسماعيلي
بر آستان جانان / 124